آرامیس مشاور




سنگ بزرگ نشانه نزدن است

کمال گرایی بیش از حد برای رسیدن به موفقیت می تواند سلامت روان ما را به خطر بیندازد.
«از مواردی که به نظر دیگران کم اهمیت یا حتی بی اهمیت است و مدام می گویند ذهن خودت را درگیر این مسائل جزئی نکن، خرید کردن است. می گویند مگر عمر لوازم و وسایلی که تهیه می کنی، چقدر است که این همه وقت صرف انتخاب آنها می کنی؟ برای مثال بعد از صرف زمان زیاد برای تهیه کفش و لباس دلخواهم گاهی باز هم دست خالی و بدون خرید باز می گردم مگر آنکه اعضای خانواده مرا مجبور به انتخاب کنند، یا در مورد لباس هایی که در مراسم و میهمانی ها می پوشم، لباسی را که در یک مراسم استفاده می کنم ،در مراسم دیگری که همان جمع حضور دارند نمی پوشم هر چند به نظرم این مورد نمی تواند ناشی از کمال گرایی افراطی باشد، ولی اطرافیان نظری متفاوت با نظر من دارند موردی که اهمیت بیشتری دارد، ازدواج است ملاک هایی که برای انتخاب همسر دارم، به نظر اطرافیانم خیلی ایده ال و آرمانی است و نباید انتظار فردی با تمام این ملاک ها را داشته باشم حتی گاهی مته به خشخاش می گذارم و از خواستگاران ایرادهای بنی اسرائیلی می گیرم ،فقط به صرف آنکه ملاک های مورد نظر مرا ندارند . البته قبول دارم که در انتخاب هایم سخت گیری می کنم .

و سخت انتخاب می کنم ولی فکر کنم این حق من است که موردی را که دوست دارم انتخاب کنم در مورد آخری که می خواهم بیان کنم و چند وقتی است که فکرم را مشغول کرده ،رشته تحصیلی ام است. قصد دارم رشته تحصیلی ام را عوض کنم نه به دلیل آنکه به رشته ای که در آن تحصیل می کنم علاقه ندارم ،بلکه به خاطر آن است که فرد برجسته و خاصی در رشته ام نیستم و یک جور احساس نارضایتی در من ایجاد شده است، بنابراین تصمیم دارم در رشته ای تحصیل کنم که تأثیرگذار و برجسته باشم به طورکلی نسبت به کارهایی که بر عهده دارم و باید آنها را تحویل دهم. حساسیت خاصی دارم و این حساسیت برای بهتر شدن کارها موجب کند، انجام شدن آنها می شود. این موارد و افکار آن قدر مرا سرگرم کارهایم کرده است که تقریباً از آنچه در اطرافم می گذرد غافل شده ام . به نظرم از دیگر پیامدهای کمال گرایی افراطی، تعلل در تصمیم گیری ها به سبب سخت گیری در امور است که گاهی این تعلل ها برای انسان گران تمام می شود»
این جمله ها نمونه ای از درد و دل های یک کمال گراست.
حتماً شما در اطراف خودتان این آدم ها را دیده اید
آدم هایی که فقط نمره 20 را پیروزی می دانند و 19 برایشان شکستی بزرگ است آدم هایی که در همه موارد زندگی شان می خواهند به کامل ترین حد برسند. اگر حرفه ای ورزش کنند حتماً باید اول شوند، اگر کنکور شرکت می کنند فقط رشته یک رقمی می خواهند اگر در شرف ازدواج باشند باید طرف مقابلشان به اصطلاح همه چیز تمام باشد و خلاصه همه جا بهترین می خواهند و بهترین شان هم با معیارهای دست بالا تعریف می شود شاید با خودتان بگوید: «مگر چه اشکالی دارد ،خیلی هم خوب است» حق دارید تا جایی که آدم همت بلندی داشته باشد و برای رسیدن به آن تلاش کند و از تلاشش هم لذت ببرد، خیلی هم خوب است و سالم. مشکل از جایی پیش می آید که فرد خودش را فقط در صورتی موفق می داند که به این معیارهای آرمانی برسد. روانشناس ها اسم این ویژگی را گذاشته اند کمال گرایی و می گویند پشت این معیارهای بلند بالای موفقیت یک ترس پنهان شده است : ترس از شکست کمال گرایی ظاهراً واژه مثبتی است .شاید ترجمه ای که بهتر بتواند این مفهوم را برساند کامل گرایی یا بی نقص گرایی است . به هر حال با هر واژه ای که سراغ این مفهوم برویم تعریفش این است «گرایش افراطی فرد به بی عیب و نقص بودن، کوچکترین اشتباه خود را گاهی نا بخشودنی پنداشتن و مضطربانه انتظار پیامدهای شوم شکست را کشیدن»
افراد کمال گرا معیارهای خیلی بالایی را برای موفقیت در نظر می گیرند و اگر به آن اهداف نرسند خودشان را شکست خورده می دانند آنها نسخه همه اتفاقهای دنیا را با قانون همه یا هیچ می پیچند برای کمال گراها نتیجه هر کاری یا شکست کامل است یا موفقیت کامل دانش آموزی که موقع انتخاب رشته دانشگاهی فقط دانشگاه تهران (فنی ها بخوانند صنعتی شریف)را وارد برگه انتخاب رشته می کند، ورزشکار یا مربی ای که همه مساوی گرفتن ها را شکست می داند، نقاشی که آن قدر نمایشگاه برگزار نمی کند تا موزه هنر های معاصر بیاید سراغش ،همه و همه نمونه های افراد کمال گرا هستند.


 زیر سلطه استبداد بایدها

کارن هورنای روانکاو مشهور 60 سال پیش در یافته بود که کمال گرایی نوعی روان رنجوری است. او گفت کمال گرایی یعنی استبداد باید ها به نظر او آدم های کمال گرا زیر سلطه بایدها قرار دارند:«من باید بهترین باشم» «من باید به این حد از پیشرفت برسم»،« من باید کامل بی نقص باشم »باید هایی که با زندگی واقعی جور در نمی آیند، البته همان وقت ها روان شناس مشهور دیگری به نام آدلر می گفت کمال گرایی منفی که نیست هیچ ، مثبت هم هست به نظر او اهداف بالایی که کمال گرا ها انتخاب می کنند می تواند انگیزه دهنده باشد. این تفاوت میان کمال گرایی مثبت و منفی تا همین الان هم موضوع بحث روان شناس ها باقی مانده است .


 کمال گرایی خوب،کمال گرایی بد

بیست و چند سال بعد از هورنای ،روان شناس به نام هاماچک ،کمال گرایی را مثبت و منفی تقسیم کرد .کمال گرایی مثبت :کسانی که کمال گرای بهنجار یا سازگار انه هستند، معیارهایی بالا را برای خود در نظر می گیرند، اما به جای اینکه رسیدن و یا نرسیدن به هدف برایشان مهم باشد، نفس تلاش کردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمال گرایان مثبت از کار و تلاش زیاد لذت می برند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن کاری آزادند ،سعی می کنند آن را به بهترین نحوی که می توانند انجام دهند کمال گرایی بهنجار نه تنها موجب مشکلی نمی شود، بلکه باعث می شود که فرد استعدادهای خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد .
کمال گرایی منفی :
بر خلاف کمال گرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه نزدیک است . کمال گرایان نابهنجار یا روان رنجور بیشتر در فکر آنند که مبادا اشتباهی از آنها سر بزند . آنها هیچ وقت کاملاً احساس پیروزی نمی کنند. آنها حتی اگر از دیگران بهتر کار کنند. باز هم احساس رضایت نمی کنند این افراد هر چقدر موفقیت کسب کنند باز راضی نیستند و خود را سرزنش می کنند و هدف بالا تری را در نظر می گیرند. آنها در این زنجیره بی انتها گیر می کنند و همیشه با خودشان در گیرند .
• کمال گرایی از کجا آب می خورد؟
برای اینکه در روان انسان ویژگی شخصیتی مثبتی پرورده شود و شکل بگیرد، از لحظه تولد تا بزرگ سالی عواملی دست به دست هم می دهند. کمال گرایی هم طبق تعریف روان شناس ها ویژگی شخصیتی است. البته این به آن معنی نیست که کمال گراها تا آخر عمرشان نمی توانند هیچ تغییری در این ویژگی شان به وجود آورند .


1- والدین قدرت طلب
آدم هایی که بیش از حد کمال گرا هستند، در کودکی والدینی قدرت طلب داشته اند. پدر و مادری که به فرزندشان دیکته می کردند: «همیشه ما درست می گوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار می کنیم» این والدین تفاوت توانایی های خودشان و فرزندشان را درک نمی کنند، به همین دلیل سعی می کنند با تنبیه کودکانشان را مجبور کنند به معیارهای والایشان دست یابند: معیارهایی که آن قدر غیر واقع بینانه است که کمتر بچه ای می تواند به انها دست یابد. روان شناس ها به این سبک به اصطلاح تربیت بچه می گویند : «سبک والدینی قدرت طلبانه»


2-والدین کمال گرا
والدینی که خودشان کمال گرا هستند نه تنها موفقیت های کودکشان را کوچک می شمارند، بلکه حتی موفقیت های خودشان را هم قبول ندارند. آنها شخصیتی وسواسی و بیش از حد منظم دارند. کودکان این افراد به همین دلیل هیچوقت احساس خوبی نسبت به موفقیت هایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند، چون هیچ وقت نتوانسته اند والدینشان را خشنود کنند.


3-مدرسه های کمال گرا
بعضی از نظام های آموزشی خود به خود آدم کمال گرای نا بهنجار به جامعه تحویل می دهند. تأکید بیش از حد بر نمره کامل، تأکید بر رقابت به جای همکاری، تأکید برنمره به جای فعالیت از ویژگی این جور مدارس است. این شرایط در مدرسه های ویژه مانند مدرسه های تیز هوشان یا نمونه تشدید می شود .


4-باورهای فردی
بعضی از باورهای افراد که موجب کمال گرایی می شوند، عبارتند از:
الف. نیاز به تأیید: «همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچه ها و همکارانم باید مرا تأیید کنند و دوستم بدارند»
ب. انتظارات بیش از حد از خود: «اگر من در همه زمینه ها با کفایت نباشم، فرد بی ارزشی هستم»
ج. مستعد سرزنش: «اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه کنند»
د. نگرانی بیش از اندازه «چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم»
ذ. پرهیز از مشکلات: «فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن با آن است»


 توصیه هایی برای کمال گرا نبودن
خیلی سخت است! ما هم می دانیم تغییر دادن این ویژگی شخصیتی که سال ها با آن زندگی کرده اید خیلی سخت است . برای همین ما توصیه هایی به شما ارائه می کنیم.
1-باور کنید که می توان تغییرش داد.
خیلی از آدم ها تا اسم «ویژگی شخصیتی» یا «بیماری روان شناختی» می آید و حس می کنند آن ویژگی یا بیماری را دارند. خیال خودشان را راحت می کنند و به عالم و آدم اعلام می کنند که «من این جوریم و دیگه کاریش نمی شه کرد» آنها رفتارشان را به بیماری یا شخصیتشان ربط می دهند. و به خودشان تا وقتی این بر چسب زدن ها ادامه داشته باشد، پیشگویی آنها درست از آب در می آید. آنها تغییر نمی کنند چون باور دارند که تغییر نمی کنند.
2-علت کمال گرایی تان را بشناسید
همین که بدانید والدینتان دیکتاتور بوده اند یا کمال گرا، همین که ته ذهنتان معلم کلاس اولتان را به یاد بیاورید که فقط بچه هایی را که بیست می گرفتند دوست داشت. همین دانستن باعث می شود که بهتر خودتانم و کمال گرایی تان را بشناسید و این کمک کننده است
3-باورهای غیر منطقی تان را باز سازی کنید
این گام در واقع شبیه این است که ما غذا را لقمه لقمه می کنیم تا بتوانیم آن را ببلعیم ما که نمی توانیم کمال گرایی را یک باره تغییر دهیم، پس می رویم سراغ باورهای تشکیل دهنده اش یک بار دیگر علت های کمال گرایی را بخوانید. می بینید که تمام باورهایی که در آنجا نوشته شده اند از لحاظ منطقی درست نیستند، اما چون افراد سالها با آنها زندگی کرده اند در ناخودآگاه شان حک شده است. این باورها وقتی که می خواهید به گمان خودتان کار بزرگی را انجام دهید یا وقتی که باز هم به گمان خودتان شکست می خورید حسابی توی ذهنتان پس و پیش می شود. آنها را شناسایی کنید همان موقع یادداشت شان کنید و در مقابلش باوری را بنویسید که فقط ذره ای منصفانه تر است. تکرار این کار موجب می شود که کم کم ذهنتان بیاموزد خود به خود به همان باورهای منصفانه تر فکر کند و نه باور های کمال گرایانه.


انسیه انجدانی/کارشناس ارشد روانشناسی .
گردآوری: مرکز مشاوره روانشناسی آرامیس