آرامیس مشاور




نظر ویل دورانت درباره تربیت کودک مطلب ویژه

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
نوشته شده توسط  | منتشرشده در: مقالات عمومی

سرباز زدن از اجبار
ویل دورانت، فیلسوف و نویسنده مشهور که کتاب زیبا و خواندنی «لذات فلسفه» از اوست، در بخشی از این کتاب ارزشمند به تجربه خود در تربیت فرزندش «اثل» پرداخته است که مطالعه آن برای والدین کودکان مبتلا به بیش فعالی خالی از فایده نیست. 

فرمان دادن به کودک حس مقاومت و جنگ جویی او را بر می انگیزد. با کودک خوش رفتاری کن تا مهر و اعتماد او را جلب کنی و در این صورت است که خواهش و پیشنهادات از امر و نهیب گیراتر خواهد بود.

خجالت می کشم بگویم ما از راه پیشنهاد و تلقین تا چه اندازه درباره «اثل» موفق شده ایم. ما اثل را با خود به مدرسه می بریم و در راه به او اظهار می داریم چه اندازه بر روزهای خوش او در مدرسه غبطه می خوریم. نمی توان گفت این ارزش دادن به روزها چه اندازه او را بر می انگیزد تا از آن بهره ببرد. سر نهار او را سوال از وضع مدرسه و خوشنودی او از کلاسش مشغول می داریم. او از این توجه ما سخت خوشحال می شود. همین کار را با درس پیانو کردیم. در راه پیشرفت او مانعی پیدا شد: دیگر نمی خواست تمرین کند.
ما دیو نفس را دربند کردیم و از فرمان و اجبار سر باز زدیم . به جای این کار من خود پشت پیانو نشستم و شروع به تمرین کردم، از این تمرین در حد استعداد من بود. پس از آن از اثل خواستم بیاید با هم برنامه ای با چهار دست اجرا کنیم. او آمد . ما با هم یک هفته تمرین کردیم. هر وقت نمی خواست من خودم به تنهایی مشغول تمرین می شدم. معلم برای ما قطعات ساده دو نفره ای انتخاب می کرد و ما آن را با هم یاد می گرفیتم. (درست در همان ایام بود که مرا صدا زد و گفت «پدر جان بیا تمرین کنیم!» به زودی علاقه او به پیانو بازگشت و نواختن قطعات ساده شده ای از بتهوون و موتسارت و شومان و شوبرت وهندل و هایدن و باخ را آغاز کرد.
ما نغمات این آهنگ های مشهور را با لذت می خواندیم و چقدر خوشحال می شد از این که می دید روح مان را از نغمه و آهنگ لبریز می سازد. به تدریج به ین نکته پی برد که موسیقی موهبت بزرگی است و ارزش زحمت و رنج بردن را دارد. روزی پس از آن که قطعه معروف بتهوون -«خداحافظی از پیانو»- را نواخت گفت: «اکنون می دانم چرا این همه شیفته بتهوون هستید.»
از پیانو می گذریم و مثال دیگر از شنا می اوریم؛ گرچه این انتقال شایسته ای نیست. هیچ دیده اید پدران و مادران به بچه های خود چگونه یاد می دهند از اب نترسند و آن را دوست بدارند؟ مدتی به لطف و نرمی بچه را بر سر شوق می اورند و بعد شروع می کنند به سرزنش و ملامت ، بعد هم با زور او را برمی دارند و داخل آب فرو می کنند.
این نقشه گاهی کامیاب می شود و گاهی هم بچه چنان می ترسد که دیگر از یاد گرفتن شنا به کلی سرباز می زند. در این جا یک مثقال مثال برابر است با چند خروار اجبار. اثل هم مانند کودکان دیگر از آب می ترسید و این ترس طبیعی بود سالم است و ریشه آن را باید در نسل های پیش از تاریخ جست و جو کرد . اولین کاری که کردیم این بود که لیاس شنایی برای او خریدیم و گذاشتیم روی شن ها بازی کند.
خود ما به هم آب می پاشیدیم تا عملاً به او نشان دهیم آب چقدر خوب است. رفته رفته رگ غیرت او جنبید و به میل خود در اب رفت. بعد برای او کمربند نجاتی خریدیم و با خنده ای شرمش را بریزد آن را به کمرش بستیم و او را متوجه کردیم می تواند با این کمربند تا جاهای گود استخر هم برود ، بی ان که همه موی سرش تر شود.
او کودکان را تماشا و حرکات آنان را تقلید می کرد، تا آن که توانست در همه جهات شنا کند. در پایان اولین فصل شنا اثل بی هیچ گونه اجبار و حتی بی هیچ گونه دلداری و تشویق یاد گرفت چگونه به یک ضربه سینه تا ده متری شنا کند.
در فصل شنای بعدی اثل باز بی اجبار به کمک تعلمیات ماهرانه یکی از دوستانش شنای کرال و شیرجه و زیرآبی را یاد گرفت. اکنون خود او به پدرش تعلیم می دهد و با قدرت و تنوع حرکات خود پدرش را شرم زده می کند.


ماهنامه سپیده دانایی، شماره 62

بازدید 2207 بار

نظر دادن

جهت ارتباط بعدی با شما، خواهشمند است ایمیل صحیح وارد نمایید.
کلیه اطلاعات شما نزد ما محرمانه خواهد بود.
لطفا نظرات خود را به زبان فارسی تایپ کنید.