آرامیس مشاور




اختلالات خلقی

اختلالات خلقی گروه وسیعی از اختلالاتی را شامل می شوند که خلق مرضی (پاتولوژیک) و آشفتگی های مرتبط با آن نمای بالینی غالب آنها را تشکیل می دهد. این اختلالات را می توان با عبارت نشانگان (سندرم) توصیف کرد (و نه با عنوان بیماری های مجزا) ، چون این اختلالات از گروهی  از نشانه ها و علامت ها ترکیب یافته اند که هفته ها تا ماه ها طول می کشند، نشانه ها و علایم مذکور تفاوت و فاصله بارزی با کارکردهای معمولی و عادی فرد دارند، معمولا عود کننده هستند و غالبا با الگویی دوره ای یا چرخه ای تظاهر می کنند. خلق ممکن است طبیعی (normal) ، بالا (elevated) یا افسرده (depressed) باشد. در اختلالات خلقی احساس تسط بر خلق از بین رفته و فرد از این بابت رنج و عذاب عظیمی می کشد.


در بیمارانی که خلق بالایی دارند (یعنی در مانیا)، گشاده خویی (expansiveness)، پرش افکار (flight of ideas)، کاهش خواب، افزایش اعتمادبنفس و افکارخود بزرگ بینانه دیده می شود. در بیمارانی که خلق افسرده ای دارند (یعنی در افسردگی) ، از دست دادن کارمایه (انرژی) و علاقه، احساس گناه، دشوار شدن تمرکز، از دست دادن اشتها و افکار مرگ یا خودکشی وجود دارد. دیگر نشانه ها و علایم اختلالات خلقی عبارت است از تغییراتی در سطح فعالیت ، توانایی های شناختی، تکلم و کارکردهای نباتی (از قبیل خواب، فعالیت جنسی و سایر نظم های زیستی). این تغییرات همیشه موجب مختل شدن کارکردهای بین فردی، اجتماعی و شغلی بیمار می شود.
اگر بیمار فقط به حمله های افسردگی عمده (major depressjon) دچار شود، اصطلاحا گفته می شود که به اختلال افسردگی عمده یا افسردگی یک قطبی مبتلاست. برای بیمارانی که به هر دو نوع حمله افسردگی و مانیا دچار می شوند و یا فقط حمله های مانیا را تجربه می کنند، تشخیص اختلال دو قطبی (biopolar disorder) مطرح می شود. بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی را که هیچ حمله ای از افسردگی ندارد، گاه با اصطلاحاتی نظیر «مانیای یک قطبی» ، «مانیای خالص» (Pure mamia) ، یا «مانیای سرخوش (یوفوریک) توصیف می کنند. هیپومانیا شامل حمله ای از علایم مانیا است که با تمام معیارهای DSM_IV_TR برای حمله مانیا مطابقت نمی کند.
اختلال افسردگی عمده و اختلال دوقطبی از دیدگاه روانپزشکی ، به ویژه در 20 سال اخیر دو اختلال جداگانه به شمار می روند . با این حال به تازگی این اختلال تجدید شده است که شاید اختلال دو قطبی، شکل شدیدی از بروز افسردگی عمده باشد.


تاریخچه
از عهد باستان مواردی از افسردگی ثبت شده و در متون کهن یافت می شود. داستان «پادشاه شائول» در «عهدعتیق» و نیز داستان خودکشی «آژاکس» در ایلیاد «هومر» توصیف هایی از نشانگان افسردگی است. بقراط حدود 400 سال پیش از میلاد مسیح (ع) اصطلاحات مانیا (شیدایی) و مالیخولیا (melancholia) را برای توصیف اختلالات روانی به کار برده بود. حدود سال سی ام میلادی یک پزشک رومی به نام سلسوس در کتابی به نام درباره طب (De re medicina) مالیخولیا را به عنوان افسردگی ناشی از غلبه صفرا ذکر کرده است. در 1854 «ژول فالره» بیماری به نام جنون دوره ای (فولی سیرکولار) را توصیف کرده بود که در آن حالات خلقی افسردگی و مانیا به طور متناوب پیدا می شود. در 1882 روانپزشک آلمانی «کارل کالبام» اصطلاح «سیکلوتایمی» رابه کاربرد و مانیا و افسردگی را مراحلی از یک بیماری واحد قلمداد کرد.
در سال 1899 «امیل کراپلین» براساس اطلاعاتی که از روانپزشکان آلمانی و فرانسوی پیش از خود به دست آورده بود، نوعی سایکوز به نام سایکوز مانیا- افسردگی را توصیف کرده بود و اکثر معیارهایی را که امروز روانپزشکان برای گذاشتن تشخیص اختلال دو قطبی I به کار می برند، در آن گنجانده بود. تفاوت این نوع سایکوز، با دمانس زودرس (نام اسکیزوفرنی در آن روزگار) این بود که سیر رو به تباهی و روبه دمانس در آن وجود نداشت. کرپلین نوعی افسردگی را هم برشمرده بود که در اواخر بزرگسالی شروع می شد و در نهایت نام مالیخولیای کهولتی (involutional melancholia) بر آن نهاده شد.این نوع افسردگی از همان زمان ، شکلی از اختلالات خلقی دیر آغاز دانسته شد.


طبقه بندی اختلالات خلقی براساس DSM-IV-TR

- اختلال افسردگی عمده (یا افسردگی یک قطبی) بدون سابقه ای از حملات مانیا، مختلط یا هایپومانی رخ می دهد. حمله افسردگی عمده باید لااقل دو هفته طول بکشد. بیماری که دچار حمله افسردگی عمده تشخیص داده می شود، باید لااقل چهار علامت از فهرستی شامل تغییرات اشتها و وزن، تغییرات خواب و فعالیت فقدان کارمایه (انرژی)  احساس گناه، مشکل در تفکر و تصمیم گیری و افکار عود کننده مرگ یا خودکشی را هم داشته باشد.
- حمله مانیا، دوره مشخصی از «خلق دائما و به شکل غیر طبیعی بالا، گشاده، یا تحریک پذیر» است. مدت این دوره مشخص لااقل یک هفته و اگر لازم باشد که بیمار بستری شود، کمتر است. حمله هیپومانیا که باید لااقل چهار روز طول بکشد، علائمی شبیه علایم حمله مانیا دارد، منتها آن قدر شدید نیست که اختلالی در عملکرد شغلی یا اجتماعی ایجاد کند و هیچ ویژگی سایکوتیکی در آن دیده نمی شود. مانیا وهیپومانیا هر دو دارای ویژگی اعتماد به نفس بالا، کاهش نیازبه خواب، حواسپرتی، شدید بودن فعالیت جسمی و ذهنی و انجام مفرط رفتارهای خوشایند هستند.

 اختلال دو قطبی I طبق DSM-IV-TR عبارت است از داشتن حداقل یک حمله مانیا یا مختلط و گاهی حملات افسردگی عمده و درسیر بالینی، حمله مختلط، دوره ای به طول حداقل یک هفته است که در آن هر دو حمله مانیا و افسردگی عمده تقریبا هر دو روز پیدا می شود، که اختلال دو قطبی II نام دارد.
- اختلال دیس تایمی (کج خلقی )، وجود علایمی کم شدت تر از علایم اختلال افسردگی عمده – وجود لااقل دو سال خلق افسرده که قابل تطبیق با تشخیص اختلال افسردگی عمده نباشد.
- اختلال سیکو تایمی ( خلق ادواری) ، وجود علایمی کم شدت تر از علایم اختلال دو قطبی I وجود لااقل دو سال علایم مکرر هیپو مانیا و افسردگی که به ترتیب با تشخیص حمله مانیا و حمله افسردگی عمده تطبیق نداشته باشد.


همه گیر شناسی
میزان بروز و میزان شیوع
اختلال افسردگی عمده اختلال شایعی است که شیوع مادام العمرش حدود 15 درصد و در زنان شاید بیست و 25 درصد است. اختلال دو قطبی I کمتر از اختلال افسردگی عمده شایع است. به طوری که شیوع مادام العمرش حدود یک درصد و مشابه با شیوع مادام العمر اسکیزوفرنی است. در کل دلیل اینکه افسردگی در زنان دو برابر مردان است تفاوت های هورمونی اثرات زایمان، تفاوت فشارهای روانی – اجتماعی زنان و مردان و الگوهای رفتاری مربوط به درماندگی آموخته شده است. اختلال دو قطبی I برخلاف اختلال افسردگی عمده، در مردان و زنان شیوع یکسانی دارد. دوره های مانیا در مردان شایع ترند و دوره های افسردگی در زنان شیوع بیشتری دارد.
سن
اختلال دو قطبی I عموماً در سنین پایین تری از اختلال افسردگی عمده شروع می شود. سن شروع اختلال دو قطبی I از کودکی (حتی 5 تا 6 سالگی) تا 50 سالگی و حتی در موارد نادری با تولد وبالاتر به طور متوسط سی سالگی است. متوسط سن شروع اختلال افسردگی عمده حدود 40 سالگی است و حدود 50 درصد از کل این افراد بیماری شان در سنین 20 تا 50 سالگی شروع می شود. اختلال افسردگی عمده نیز ممکن است در کودکی یا پیری شروع شود. برخی داده های جدید همه گیر شناختی ، حاکی از آن است که میزان بروز اختلال افسردگی عمده ممکن است در میان افراد زیر 20 سال ، در حال افزایش باشد. این مشاهده ممکن است به افزایش مصرف الکل و سوء مصرف سایر مواد در این گروه سنی ربطی داشته باشد.
وضعیت تاهل
اختلال افسردگی عمده بیشتر در افرادی پیدا می شود که هیچ ارتباط بین فردی نزدیکی ندارند و یا طلاق گرفته و یا متارکه کرده اند. اختلال دو قطبی I در افراد طلاق گرفته یا مجرد شایع تر از افراد متاهل است . اما این تفاوت احتمالاً به خاطر شروع این اختلال در سنین پایین و نیز پیدایش اختلافات زناشویی در نتیجه این اختلال است که هر دو مشخصه اختلال دوقطبی I است.
مسائل اجتماعی اقتصادی ، فرهنگی
هیچ ارتباطی بین وضعیت اجتماعی – اقتصادی افراد و اختلال افسردگی عمده پیدا نشده است. اما میزان بروز اختلال دو قطبی I در گروه های اجتماعی – اقتصادی بالاتر، بیشتر از متوسط به نظر می رسد . اختلال دو قطبی I در افراد فاقد تحصیلات دانشگاهی شایع تر از فارغ التحصیلان دانشگاه است که شاید به خاطر سن شروع نسبتا پایین این اختلال باشد. میزان شیوع اختلالات خلقی در میان نژادهای مختلف یکسان است. با این حال اغلب بالینیگران در بیمارانی که زمینه نژادی یا فرهنگی آنها با بالینیگران متفاوت است، تمایل دارند بیشتر تشخیص اسکیزوفرنی را مطرح کنند تا تشخیص اختلالات خلقی .
سبب شناسی
1.  عوامل زیستی، در اختلالات خلقی، کژ تنظیمی های ناهمگونی در آیین های زیستی وجود دارد که شامل موارد زیر هستند:
- نوراپی نفرین
- سروتونین
- دوپامین
2.  تنظیم عصبی – غددی: هیپو تالاموس مرکز اصلی تنظیم غدد عصبی – هورمونی است . محورهای عصبی – غددی عمده ای که در اختلالات خلقی مورد توجه است شامل محورهای فوق کلیوی ، تیروئید، و هورمون رشد است.
3.  نا بهنجاری های خواب
4.  عوامل وراثتی: در انتقال اختلال دوقطبی I، مولفه وراثتی قوی تری در کار است تا در انتقال اختلال افسردگی عمده
5.  بررسی خانواده ها: بستگان درجه اول مبتلا به اختلال دو قطبی I ، 8 تا 18 برابر بیش از بستگان درجه اول دیگران مبتلا به اختلال دو قطبی I و دو تا ده برابر بیش از انها ممکن است به اختلال افسردگی عمده دچار باشند.
6.  عوامل روانی – اجتماعی، 1) وقایع زندگی و استرس محیط . وقایع پراسترس زندگی قبل از نخستین حملات اختلالات خلقی، بیشتر از حملات بعدی شان وجود دارد . مرتبط ترین واقعه با پیدایش بعدی افسردگی ، از دست دادن یکی از والدین قبل از 11 سالگی است. از استرس های محیطی نیز آن که بیشترین رابطه را با شروع حمله افسردگی دارد، از دست دادن همسر است. عامل خطرساز دیگر، بیکاری است. افرادی که فاقد شغل هستند 3 برابر بیشتر از کسانی که کار می کنند احتمال دارد علایم یک حمله افسردگی را ذکر کنند.

ادامه دارد...

منبع: خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک، نویسندگان دکتر بنیامین جیمرسادوک، دکتر ویرجینیا آلکوت سادوک
ترجمه: دکتر حسن رفیعی و دکتر خسرو سبحانیان، جلد دوم ، ویراست نهم، انتشارات ارجمند، چاپ پنجم 1386
گردآوری : ربابه امیری، مشاور و روان شناس

نوشتن دیدگاه

خواهشمند است جهت ارتباط بعدی با شما، ایمیل صحیح وارد نمایید.
کلیه اطلاعات شما نزد ما محرمانه خواهد بود.
لطفا نظرات خود را به زبان فارسی تایپ کنید.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید