آرامیس مشاور




عرفان انسان محور در برابر عرفان خدا محور

بررسی پدیده عرفان های نوظهور در پرسش و پاسخ با حجت الاسلام حمزه شریفی دوست
بررسی تعریف ، علل پیدایش و گرایش به عرفان های نوظهور از دیدگاه دین شناسی ، برای شناخت بیشتر مبحث عرفان های نوظهور امری مهم به نظر می رسد. بدین منظور با حجت الاسلام والمسلمین حمزه شریفی دوست، مدیر گروه های پژوهشی موسسه بهداشت معنوی و عضو گروه عرفان های نوظهور در نهاد رهبری و مولف چندین کتاب در این زمینه، گفت و گو کردیم.

عرفان های نوظهور چیستند و چه تفاوتی با عرفان اسلامی دارند؟
اولین تفاوت این دو در حوزه غایت است، یعنی در عرفان اسلامی یا همان عرفان برآمده از آموزه های دینی، غایت خداوند متعال است. این غایت ابزار خاص خودش را دارد. در عرفان های نوظهور همین غایت مطرح می شود، اما نه به عنوان غایت ، بلکه با این عنوان که ما خدا را قبول داریم، اما در عمل به خداوند دعوت نمی شود و سالک به سوی خداوند دعوت نمی شود ، گرچه بسیاری از جریانات خداوند را پذیرفته اند و در همین حد باقی می ماند که ما هم خدا را قبول داریم و به واقع خدا پذیر هستیم. مثلا جریانی مانند اوشو که بسیار از خدا دم می زند ، وقتی هدف سالک را معرفی می کند، هدف را رسیدن به شادی می داند و خداوند را غایت سلوک معنوی نمی داند. بنابراین، ما در عرفان نوظهور با خدا پذیری مواجهه می شویم ؛ بدین معنا که تنها خالقیت خدا را پذیرفته اند و به همین حد از توحید راضی شده اند. اما در عرفان اسلامی نه تنها پذیرش خالقیت خداوند، که با خدامحوری مواجهیم . به گونه ای که هیچ چیز غیر از رسیدن به رضای خداوند و شهود صفات و اسمای خداوند، برای عارف مطرح نیست. در واقع، عارف با عمل به مناسکی که در متن دین است می خواهد به معرفت الهی برسد. بنابراین ، اولین تفاوت این شد که در عرفان اسلامی خدامحوری مطرح است، اما در عرفان های جدید حداکثر خداپذیری مورد قبول است. البته هدف در مواردی شادی و در مواردی آرامش ( به معنای شرقی و که نتیجه مراقبه و مدیتیشن است) و در مواردی رسیدن به نیروانا و عدم مطلق و گاهی سلامت جسمی و در بسیاری از موارد انسان محوری است و فرار از استرس های خسته کننده زندگی ماشینی.
ابراز نیز در این متفاوت است. در عرفان اسلامی ابزاری که ما را به هدف می تواند برساند فقط شریعت و آموزه های دینی است، اما در معنویت های نوظهور هر کدام ابزار خود را معرفی می کنند که گرچه متفاوتند ، اما وجه مشترک آنها این است که چیزی را معرفی می کنند که مخالف شریعت است. از همین جا یکی از شاخص های برجسته معنویت های نو به دست می آید که همان شریعت گریزی است.
البته منظور ما شریعت برآمده از تعلیمات پیامبران است ، والا هر کدام از اینها برنامه های رفتاری و سلوکی دارند که خود این برنامه های بخواهند و یا نخواهند شریعت است. بنابراین، گریزی از شریعت داشتن نیست. همه شریعت دارند، اما برنامه های شریعتی انها نه برامده از متن ادیان الهی ، که ساختگی و با اتکا به برداشت شخصی رهبران این مکاتب جعل شده است. خلاصه، بریده از وحی و عالم معنا و جایگاه رسالت چیزی را به عنوان ابزار معرفی می کنند که به هدف خود برسند.
به عنوان تعریف می توان گفت که عرفان های نوظهور مجموع جنبش های معنوی هستند که با شعار معنویت، یا عرفان یا با شعار درمان به کشور ما وارد شده اند که البته همگی ادای واحدی دارند و آن نجات بشریت و سعادت آفرینی است، یعنی می گویند شما با عمل به گفته های ما می توانید به سعادت برسید که به همه اینها می گوییم عرفان نوظهور. بسیاری از این عرفان ها در منطقه جغرافیایی خود که در آن پدید آمده اند ، قدیمی هستند و چندان نوظهور نیستند، مانند جریانات شرقی از قبیل لامائیسم یا تائو یا جریانات آمریکایی مثل عرفان سرخ پوستی. ما به آنها از این نظر نوظهور می گوییم که در کشور ما به تازگی اشاعه پیدا کرده اند.

سردمداران بسیاری از جریاناتی که هم اکنون در کشور ما به عنوان عرفان نوظهور مطرح شده است، مانند وین دایر، خودشان ادعای جریان یا عرفان نو و جدیدی ندارند. پس برای چه افکار و آثار آنها جریان نوظهور تلقی می شود؟
بله همی طور است، زیرا اگر مطالب خود را به عنوان عرفان و جریان جدید معرفی کنند، مردم پس می کشند، اما در این عمل اینها دقیقاً ادعاهای مطرح می کنند که همان ادعای پیامبران است.
وقتی این افراد ادعا می کنند که من تعالیمی دارند که مردم با عمل به انها به رستگاری می رسند، در عمل عرفان جدید را معرفی می کنند. زیرا پیامبران الهی نیز غیر از این نگفته اند.
لذا لازم نیست فردی بیاید و بگوید من رهبر جریان جدیدی هستم. همین که تعالیمی را ارائه دهد که به عرفان و معنویت دعوت می کند و ادعای تکامل انسان ها را داشته باشد کافی است تا جریان معنویت گرا یا عرفان جدید معرفی شود.

تالیفات اخیر شما خود گویای آن است که عرفان های نوظهور در حال گسترشند، علت را در چه می بینید؟
این موضوع را از دو نظر می توان بیان داشت: یکی علل پیدایش و دیگری علل گسترش عرفان های نوظهور است اصلی ترین علل پیدایش عرفان های نوظهور فطرت خداخواهی انسان است. همان نیاز به خداخواهی و پرستش که همیشه در درون انسان شعله می کشد و فعال است انسان ها را به رفع این نیاز سوق می دهد و زمینه پیوستن به جریانات معناگرا را فراهم می کند. در واقع، وقتی دینی وجود نداشته باشد که به این نیاز پاسخ دهد، به عرفان های جعلی روی آورده می شود، خیلی از عرفان های نوظهور، به خصوص در جوامع غربی، روی همین موضوع و نیاز تمرکز کرده اند.
در کنار این علت، باید توجه کنیم به بسترهایی که زندگی غربی به وجود می آورده، یعنی همان تبعات سبک زندگی غربی که نتیجه آن اضطراب، فشارهای روانی و استرس بوده است که باعث شده انسان کنونی سریع تر احساس بحران هویت کند و زندگی را بی معنی بداند و به عرفان های نوظهور گرایش پیدا کند. در مورد علل گسترش نیز ابتدا همان نیاز خداپرستی انسان را می توان بیان کرد، زیرا این نیاز هم به عنوان علت پیدایش و هم به عنوان علت گسترش مطرح می شود.
یعنی تمدن غرب نه تنها با فرقه تراشی مخالف نیست، بلکه از قضا بستری ایجاد می کند که این فرقه ها ایجاد شوند و مدام تکثیر شوند، به طوری که بعضی از محققان ادیان جدید در آمریکا که تعریف های محدود کننده ای از ادیان دارند، تنها در چند سال اخیر خبر از هزار فرقه جدید در ایالات متحده می دهند.
نتیجه این که انسان ها از تعلیمات انبیا فاصله می گیرند و فطرت خداخواهی آنها خاک مالی می شود و به ظاهر با مسالمت در کنار هم زندگی می کنند. این در حالی است که اگر انسانی می خواهد به حقیقت برسد نمی تواند هر باطلی را قبول داشته باشد.

علل گرایش به این عرفان ها به خصوص در قشر جوان را در چه می بینید؟
جوامع مختلف شدت گرایش متفاوتی به این عرفان های نشان داده اند، به جرات می توان گفت کشور ما از لحاظ شیوع و میزان گرایش در بین بقیه کشورها رتبه بالاتری دارد. البته نمی خواهیم نگاه توهمی داشته باشیم و بگوییم که همه اینها کار دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی در غرب است، اما به صورت قاطع می توانیم بگوییم دست کم برخی از این جریانات حساب شده در کشور ما فعال شده اند و طبیعی است با هدف کاهش برد و نفوذ معنویت شیعی به این شیوع دامن زده اند.
مثلا کوئیلو – که اتفاقا به ایران هم امد – کسی است که سران رژیم صهیونیستی اظهار امیدواری کرده اند روزی برسد که مردم دیگر کشورها مانند اسرائیل برای خرید آثار کوئیلو صف بکشند.
سیمون پرز اسرائیلی در اجلاس داوس بعد از سخنرانی کوئیلو از او تجلیل می کند و رسماً می گوید که معنویت شما برای استقرار صلح مورد نظر ما در خاورمیانه مفید است.
همین طور دالایی لامای تبتی که تا کنون بیش از 40 مدرک افتخاری و جوایز علمی در غرب به او داده اند و آثارش در کشور ما به سرعت ترجمه و چاپ شده، بسیار شیفته رژیم صهیونیستی است و گاهی در یک سال چند مسافرت به اسرائیل دارد.
از این نظر ، دست های پشت پرده در معرفی این معنویت های وارداتی به نسل جوان ما را نباید نادیده گرفت . در این شرایط که افکار معنوی این گونه تبلیغ و معرفی می شود جوانان با آنها اشنا می شوند و آرام ارام گرایش هم پیدا می کنند.
علت دوم گرایش به این جریانات عرفانی این است که خیلی از افراد تجارب عمیق روحی در ارتباط با خداوند ندارند و احساس خلاء می کنند.
اگر کسی در قالب نماز و دعا و روزه بتواند ارتباط روحی با خالق خویش داشته باشد، حضور در این جلسات برایش بهره جدید روحی نخواهد داشت و حتی احساس دل زدگی و اتلاف وقت می کند.
این خلاء را در اقشار مرفه جامعه و کسانی که با اموزه های اسلامی اشنایی ندارند بیشتر می یابیم. این افراد چون ذهنی خالی از معنویت دارند و به گونه ای در فقر معنوی به سر می برند، وقتی با عرفان جدیدی روبه رو می شوند، به خصوص اگر چاشنی روان شناسی داشته باشد،به سرعت جذب می شوند.
در مقابل، اگر فردی، از معنویت حقیقی برخوردار باشد، با حضور در جلسات، این عرفان های جدید جذب نخواهد شد.

آیا عوامل فردی و شخصیتی نیز در این گرایش موثر است؟
برخی افراد به صورت شخصیتی به عرفان و معنویت گرایش بیشتری دارند، به طوری که در خلوت خود مشغول خواندن کتاب های ماوراءهای طبیعی (روح و ارتباط با جن) هستند. این افراد ظرفیت بیشتری برای رفتن به سمت عرفان های جدید دارند.
افرادی هم که بحران ها و اختلالات روانی دارند و به گونه ای به روان پریشی رسیده اند، مستعد گرایش هستند. حتی افرادی که اختلال ندارند اما از استرس و اضطراب زیادی رنج می برند و به نوعی دچار روزمرگی شده اند نیز زمینه گرایش بیشتری دارند.
از نظر جنسیتی هم خانم ها بیشتر به این موضوع گرایش دارند و از نظر سنی ، جوانان به علت نیاز بیشتر به معنویت و انرژی زیاد و در مواردی به علت ناپختگی و کم تجربگی استعداد زیادی برای گرایش عرفان های نوظهور دارند.

آیا این عرفان ها همان طور که ادعا می کنند، می توانند بهداشت روانی افراد را تضمین کنند؟
نباید فراموش کرد که شعار اینها بهداشت معنوی و بهداشت روحی انسان هاست. عرفان های جدید در شعار خودشان موفق نبودند. البته ممکن است به حد پایین تر یعنی بهداشت روانی روی بیاورند و بخواهند با تخلیه هیجانات منفی و کاستن از فشارهای زندگی مدرن به بهداشت روانی کمک کنند.
بنده به عنوان کسی که چندین سال است با افرادی که به این عرفان ها گرایش پیدا کرده اند، آشنا هستم و در این زمینه مشاوره می دهم ، به یقیین می گویم نه تنها در بهداشت روحی، که در بعد روانی هم چندان کارآمدی نداشته اند و حتی در موارد زیادی باعث اختلال روانی و آلودگی خاص در حوزه روان انسان ها شده اند و دیگران را از نظر روانی بسیار آسیب پذیر کرده اند.
یعنی گاهی افرادی آمده اند تا چیزهای عرفانی را تجربه کنند و به کشف و الهام و اشراق برسند، در حالی که سر از چیز دیگری در می آورند.
مثلا فردی آمده است تا شهود را تجربه کند، اما از عالم جن سر در می آورد و زندگی اش آلوده به نیروهای عجیب و غریب شده و حتی خواب آرام ندارند.
این همان آسیب روانی عرفان های خرافی است که امروزه مشهود است. لذا این عرفان ها نه تنها آسیب های اعتقادی و خانوادگی به جا می گذارند، بلکه کم نبوده که همان میزان سلامت روان را که قبلا فرد داشته هم از بین برده اند.

محمد ترکمان، ماهنامه سپیده دانایی شماره 57