آرامیس مشاور




رشد جسمانی و هیجانی نوجوان

از همان آغاز ، چشم به هدف بدوزید.
دگرگونی هایی که در طول بلوغ در جسم نوجوان پیدا می شود به راستی شگفت آور است. در خلال چند سال کوتاه، از کودکی کوچک به بزرگسالی جوان تبدیل می شود که جایی برای خودش در دنیا باز می کند. سرعت این دگرگونی ها آنقدر زیاد است که نه تنها خود نوجوان بلکه والدین بهت زده او را گرفتار آشفتگی و سردرگمی می سازد.
برخی مردم این دگرگونی ها را آنقدر زیاد می دانند که گفته اند نوجوان از گونه دیگری بجز انسان باید باشد! واقعیت این است که نوجوان را انسانی باید دید که تحولات و دگرگونی های بزرگی را از سر می گذراند. هر دگرگونی، خود به خود دشوار است چه رسد به اینکه با شتاب و تندی دوره نوجوانی باشد – پیداست که مشکلات را دو چندان می کند.

باید در این زمینه واژه ها را با دقت بیشتری به کار ببریم؛ نوجوانی به هیچ وجه همان بلوغ نیست هر چند هر دو، کم یا بیش، همزمان با هم روی می دهند. نوجوانی مرحله بینابین تفکر کودک وار با تفکر بزرگسالی به شمار می آید؛ اما بلوغ مرحله بینابین جسم کودکانه با جسم بزرگسالانه است (دو زمینه متفاوت فکر و جسم) . یکی از دردسرهای بزرگ نوجوانان و بزرگسالان، همگام و همپا نبودن این دو نوع دگرگونی است.
نوجوان به جسم بزرگسال های تبار خودش نگاه می کند و گمان می برد باید از نظر فکری هم همان طور شده باشد. البته اشتباه می کند! بزرگسال هم ، هیکل نوجوان را می بینند و چشم به راه رفتار بزرگسالانه هستند. باید خاطر آنها را آسوده کرد و خبر داد که کودکان نازنین شان سرانجام جوانان شایسته ای خواهند شد- البته فقط باید از دوران کم یا بیش تلخ و ناخوش نوجوانی گذر کنند.
نوجوانی مجموعه چند مرحله پیش بینی شدنی است و سن آغاز آن نیز تاحدی قابل پیش بینی و برای هر کس در همان سن و سالی پیش می آید که برای والد همجنس او پیش آمده است. سن و سال هایی که در بخش های بعدی می بینید میانگین سن مربوطه را در میان کودکان سفید پوست جامعه های غربی نشان می دهد. در میان قومیت های دیگر میانگین سن بلوغ کم یا بیش متفاوت است اما در هر حال در چارچوب رشد نابهنجار و طبیعی قرار دارد. حتما در مورد رشد فرزندانتان به شما گفته اند که چون رشد در بلوغ نیز یکنواخت و همسان نیست، و در این مورد نیز چیز غیرعادی یا معیوبی وجود ندارد.
«نوجوانی» بسیار کمتر از بلوغ پیش بینی شدنی است؛ توانایی های فکری چیز پیچیده تری است و بر پایه فضای فکری – هیجانی که شخص در آن زندگی می کند رشد می کند. چنانچه این فضا و محیط، مثبت و پشتگرم کننده باشد شخص کمتر گرفتار دشواری ها و مشکلات بزرگ می شود، وگرنه ناچار مشکلات بزرگ و پیچیده پیش خواهد آمد.
شناسایی و درک تغییرهایی که پیش می اید شرایط امید بخشی ایجاد می کند و به ویژه در می یابید موجودی که هورمون های بلوغ مهار او را در دست دارند، آدمی است طبیعی و بهنجار.

چگونگی آغاز شدن بلوغ
آغاز بلوغ در مغز صورت می گیرد. بخش ناچیزی از مغز به نام هیپوتالاموس هورمونی به نام GRH می سازد که خود بخش دیگری از مغز به نام غده هیپوفیز را به ساخت دو هورمون FSH و LH وا می دارد. این هورمون ها غدد جنسی (بیضه و تخمدان) را به ساخت هورمونهای جنسی وا می دارند: یعنی تستوسترون در پسر و پروژسترون در دختر. این دو هورمون خود، ساخت هورمون محرک غدد جنسی (GRH) را مهار می کنند. تاثیر این هورمون بر یکدیگر دارای سامانه ای مانند دماپا (سامانه گرمایی) است. همین که درجه و میزان ساخت هورمون زیاد می شود دریچه ای رو به بسته شدن می رود و میزان هورمون سازی را کاهش می دهد، وقتی هم این کاهش بیش از اندازه بهینه می شود، دریچه رو به باز شدن می رود و هورمون سازی افزایش می یابد.
با این حال، رفته رفته که بلوغ پیش می رود، حساسیت هیپوتالاموس به هورمون های جنسی کم و کمتر می شود، گویی حساسیت دماپا یا ترموستات رفته رفته کم می شود. البته موازنه همچنان برقرار می ماند اما میزان و مقدار هورمون های جنسی بین دو اندازه بیشینه و کمینه نوسان می کند. همین جاست که ماجراها شروع می شود.

هورمون ها
اگر نوجوانان را موجوداتی دستخوش هورمون ها می نامیم، واقعیت و حقیقت را می گوییم؛ مغز و جسم آنان را سیل هورمون های جنسی و رشد فرا می گیرد که هر یک کارکردهای شناخته و ناشناخته فراوان دارند.
تصور کنید اگر در ماشین فولکس پنجاه ساله ای به جای بنزین ، سوخت جت ازت دار بریزیم و آن را در مسابقه اتومبیلرانی شرکت دهیم چه خواهد شد. این صحنه را هم مجسم کنید که جسم و مغز ناآموخته نوجوان را خون پر از هورمون انباشته و او در جهان پر از ماجراهای پیش بینی نشدنی رها شده است. درست فهمیدید! در هر دو مورد فاجعه ایجاد می شود. موتور ماشین تاب و توان فشار سرعت زیاد را نمی آورد و ترمزش هم نمی تواند در آن شرایط کار کند. به همین ترتیب نوجوانان هم در معرض رویدادهای سانحه بار و فاجعه آمیز هستند.
وقتی میزان هورمون ها به هم می ریزد هر زنی متوجه ان می شود؛ زن ها حتی اکر به هم ریختن میزان هورمون هایشان ، خود آنان را دستخوش شرایط سخت و پردردسر نکند، زنانی را می شناسند که چنین مشکلاتی دارند. مردها هم حداقل از این و آن می شنوند که «عقل و شعور فلانی گرفتار ... است». بله هورمون ها در این دوران حکومت می کنند ؛ این مواد شیمیایی اداره مغز و جسم آدمی را در اختیار دارند: وقتی میزان آنها برهم بخورد همه چیز به هم می ریزد . دخترها و پسرهای نوجوان درست به همین علت دست به کارهای نوجوانانه می زنند؛ آنها در رفتارهایشان هیچ خصومت شخصی با کسی ندارند و بیشتر آنها «جامعه ستیز» نمی شوند. واقعیت این است که چیزی که فراتر از مغزها و جسم های بسیار منظمی که میزان سوخت آنها تغییر می کند در بین نیست.

هیجان ها
من آدم خوشبختی بودم که در یکی از روستاهای خوش آب و هوای همجوار منطقه صنعتی بزرگ شدم و برای نمونه تابستان ها هم هنر نمایی های گروه های دوره گرد را همراه با بچه های همسن و سال خودم می دیدم. اما چند سال بعد وقتی در سیزده سالگی همراه خانواده در شهر مجاور بودم و یکی از آن نمایش ها در پارک شهر برپا بود و از پدرم اجازه خواستم خودم تنهایی بروم تماشا، به من گفت بی شک جیب هایت را خالی می کنند و سرت را کلاه می گذارند؛ وقتی هم گفتم حواسم جمع است ، با تحقیر گفت: «فکر نمی کردم اینهمه احمق باشی» و این حرف تلخ، سخت مرا رنجاند طوری که فراموشش نمی کردم.
اما وقتی شرایط مشابهی با پسرم پیش آمد، درست همان طور که رنجیده بودم او را رنجاندم؛ همه آن رنجیدگی ها را فراموش کردم! متاسفانه فقط من نیستم که اشتباه می کنم؛ بیشتر ما بزرگترها یادمان می رود که نوجوانی خودمان چطور بوده – به این ترتیب کارها گره می خورد.
فقط هورمون ها (GnRH) نیست که دوران نوجوانی را پر از آشفتگی هیجانی می کند. این واقعیت که بزرگسال ها دنیای نوجوانان را در نمی یابند و تلاش فراوان دارند که نوجوان را از هر کاری که می خواهد بکند باز دارند و ناکام کنند، نیز نقش بزرگی را بازی می کند. البته چه بسا که نوجوان نیاز به کمک و پشتیبانی دارد و خودش آن را نمی بیند و متوجه آن نمی شود . به این ترتیب چه جای تعجب است که نوجوان خشمگین شود و بدرفتاری بکند؟
اگر در این میان چیز شگفت آوری باشد این است که بیشتر نوجوان ها، سرانجام مردمان معقول و رشد یافته و پخته جامعه را شکل می دهند. هر گاه دشواری ها و تنگاهایی که بیشتر بزرگترها، بعضی مدرسه ها، پلیس ، حکومت و رسانه های گروهی بر سر راه نوجوانان می گذارند در نظر بگیریم باید بیشتر شگفت زده بشویم.
پیش از برشمردن دشواری ها و آشفتگی هایی که دوران نوجوانی میتواند به بار آورد، باید یادآور شد که بسیاری از نوجوانان این دوره از زندگی را با گرفتاری ها و مشکلات اندک پشت سر می گذارند. می توان انتظار داشت که هر نوجوان مشکلات هیجانی طبیعی این دوران را پیدا کند که البته پیوستگی و دنباله ندارد. چند نوجوان انگشت شمار هم هستند که چهار یا پنج سال در دنیایی دورزخی گرفتار می مانند . نوجوانان انسان هایی هستند که طبیعتاً شکل و اندازه های گوناگون دارند و راه و روش های خودشان را در پیش می گیرند؛ در هر یک از آنان چیزهایی بیشتر یا کمتر از دیگران وجود دارد.

کتاب راهنمای رفتار با نوجوانان، ترجمه نیسان گاهان