آرامیس مشاور




هاوارد گاردنر، وقتی همه باهوشیم!

آشنایی با یک روان شناس خلاق، اهل هنر و با پشتکار بالا که این روز ها و در هفتاد سالگی هنوز ایده های بزرگش را دنبال می کند

وقتی همه باهوشیم!
گاردنر، فردی به غایت خوش بین است. او خودش یک بار در مورد زندگی اش این گونه گفته است: « من فردی بسیار خوش شانس هستم، خوش شانس به خاطر مکان تولدم، خوش شانس به خاطر والدینم، خوش شانس به خاطر خانواده ام، خوش شانس به خاطر جایی که درس خواندم، خوش شانس به خاطر دوستان و همکارانم. البته تمام اتفاقات زندگی به درستی برای من پیش نرفت و در زندگی من شکست ها، اشتباهات و از دست دادن های فراوانی وجود داشته است. اما من تصمیم گرفته ام تا وقتی در مورد سرگذشتم صحبت می کنم به تأثیرات مثبتی که این حوادث در زندگی من داشته اند، بپردازم. تأثیراتی که باعث شده تا من زندگی حرفه ای و شخصی خوبی داشته باشم. »

هاوارد گاردنر در 1943 در اسکرانتون ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمد. پدر و مادر او اصلیتی آلمانی داشتند. با روی کار آمدن هیتلر در آلمان والدین او ابتدا به ایتالیا رفتند، اما بعد از اتحاد موسیلینی و هیتلر برای مدت کوتاهی به آلمان بازگشتند و سپس راهی آمریکا شدند. آنها زمانی که به آمریکا رسیدند نه پولی داشتند و نه کاری و از آن مهم تر زبان انگلیسی نیز نمی دانستند.
همه ی اینها در وضعیتی بود که آنها فرزندی سه ساله به نام اریک داشتند. هوارد فرزند دوم خانواده بود که پنج سال بعد از مهاجرت خانواده به آمریکا به دنیا آمد. زمانی که مادرش او را سه ماهه باردار بود، برادرش اریک در جلوی چشم مادر و در زمان سورتمه سواری در اثر حادثه ای جان خود را از دست داد. والدین گاردنر بعد ها به او گفتند اگر در آن شرایط مادرش باردار نبود، با توجه به وضعیت دشواری که داشتند، والدینش حتما" خود کشی می کردند. اما امید به دنیا آمدن فرزند جدید بود که آنها را زنده نگه داشت.
پدر او بعد از مهاجرت به آمریکا در زمینه فروش کتاب های کودکان کار می کرد. کاری که به دلیل توانایی های فردی اش در آن بسیار موفق بود. گاردنر مادرش را مادری فداکار که بسیار درگیر بزرگ کردن بچه ها بوده، توصیف می کند. او به یاد می آورد که مادرش هر روز کنار او می نشسته و در تمرین پیانو او را همراهی می کرده است. هر چند گاردنر در زمینه موسیقی و نواختن پیانو تا حدی موفق بود، اما در زمینه فعالیت های ورزشی به دلیل حادثه ای که پیش از این برای برادر بزرگ تر او روی داده بود، امکان تجزبه چندانی نداشت، چرا که خانواده تمایلی به انجام فعالیت های ورزشی توسط او نداشت.


 برای اولین بار در تاریخ خانواده

گاردنر کودکی خودش را این طور توصیف می کند؛ بچه ای درس خوان که بیشتر از نواختن پیانو لذت می برد. البته این استعداد موسیقی هم در خانواده پدری و هم مادری او وجود داشته است. اما شاید آنچه تنها هوارد گاردنر در این خانواده توانست انجام دهد، ادامه تحصیلات دانشگاهی تا بالاترین درجه بود؛ کاری که برای اولین بار در تاریخ این خانواده انجام شده بود.
زمانی که دبیرستان را تمام کرد همه اطرافیان و البته خودش تصور می کردند که در آینده وکیل خواهد شد و یا در نهایت یک روزنامه نگار. اما آنچه در نهایت روی داد مسیری متفاوت بود.
گاردنر در ابتدا به دنبال تحصیل در رشته حقوق بود. اما آشنایی او با آثار ژان پیاژه مسیر زندگی او را تغییر داد. او در طول تحصیل فرصت ملاقات و یا انجام کار با روان شناسان معروفی را به دست آورد از جمله: راجر برونر و اریک اریکسون. او لیسانس خود را در رشته روابط اجتماعی از دانشگاه هاروارد گرفت. او سپس فلسفه و علوم اجتماعی در مدرسه اقتصاد لندن خواند. و بعد از آن مدرک دکتری خود را از دانشگاه هاروارد در رشته روان شناسی رشد در سن 28 سالگی دریافت کرد. طی این سال ها او به پژوهش و تدریس در دانشگاه هاروارد مشغول بوده است. او دوبار ازدواج کرده است و چهار فرزند و یک نوه دارد. خانواده برای گاردنر بسیار مهم است.
خود او می گوید: « همیشه برای من مهم ترین چیز خانواده ام بوده است، چه زمانی که بچه بودم و هر ساعت به پدر و مادرم فکر می کردم، چه حالا که همیشه به فکر همسر، چهار فرزندم و نوه ام هستم. »


 مسیری پر ماجرا

تنوع کاری گاردنر زیاد و کار هایش قابل تقسیم به چند بخش است. بخش اول در رابطه با رشد ذهن، سپس در مورد تخریب ذهن و آسیب ها، بعد از آن در رابطه با سازمان بندی ذهن و سپس در رابطه با اینکه ذهن چگونه تغییر می کند و در نهایت اینکه ذهن چگونه باید تغییر کند تا برای جامعه و سیاره مفید و سازنده باشد. در رابطه با رشد ذهن گاردنر ابتدا به رشد و تحول استفاده از سمبل ها و موضوعات هنری در سنین مختلف علاقمند بود و در این راه کودکان تیز هوش و عادی را مورد بررسی قرار داده بود. بعد از مدتی او جذب موضوعات مربوط به آسیب های مغزی در بزرگسالان شد.
در مرحله ی سوم، در واقع این دو مسیر مطالعه در یک جهت قرار گرفتند و در این زمان بود که او علاقه خاصی به سازمان بندی ذهن پیدا کرد و نظریه انواع هوش یا هوش های چند گانه را مطرح ساخت. اما بازخورد هایی که او در این مورد دریافت کرد، تعیین کننده مسیر بعدی کار او شد.
نظریه هوش های چند گانه در بین متخصصان چندان مورد استقبال قرار نگرفت، اما در عوض معلمان نظر بسیار مثبتی در مورد آن داشتند. این توجه محیط آموزشی باعث شد تا گاردنر نسبت به موضوعات آموزشی و ارزیابی توانایی افراد حساس شود. اما بررسی گاردنر بر روی افراد مختلف در زمینه انواع هوش و ارزیابی توانایی افراد، او را متوجه نکته ی مهم دیگری کرد. او متوجه شد عوامل مؤثر دیگری در توانایی های افراد نقش دارند؛ مواردی چون توانایی حل مسأله، پیدا کردن مشکل و مسأله و به صورت کلی موضوعات مرتبط با شخصیت افراد.
توجه به این بخش باعث شد تا گاردنر به موضوع رهبری و ویژگی های افراد رهبر علاقه خاصی پیدا کند و در نهایت او در سال های اخیر روی این موضوع متمرکز شده است که جوانان برای زندگی بهتر نیاز به چه توانایی هایی دارند و از سوی دیگر جامعه امروزی برای پیشرفت، نیاز به چه افرادی دارد. او در این زمینه تا به حال در رابطه با چند موضوع کار کرده است؛ ذهن نظم یافته، ذهن خلاق و ذهن اخلاقی.


 هر کس به سبک خود باهوش است

تقسیم بندی گاردنر از انواع هوش معروف ترین و البته جذاب ترین بخش کار او برای غالب افراد است. هر چند برخی متخصصان نظر چندان مساعدی نسبت به این نظریه ندارند و معتقدند آنچه گاردنر به عنوان هوش معرفی می کند، ترکیبی از توانایی های ذهنی و ویژگی های شخصیتی افراد است.
به هر صورت آنچه گاردنر به عنوان انواع هوش معرفی می کند عبارتند از: هوش ادراکی – فضایی، هوش زبانی – کلامی، هوش منطقی – ریاضی، هوش حرکتی – جنبشی، هوش موسیقایی، هوش درون فردی، هوش میان فردی و هوش طبیعت گرایانه.
به صورت بسیار خلاصه اگر بخواهیم برخی از ویژگی های افرادی که دارای هر کدام از این انواع هوش هستند را بیان کنیم، می توانیم به موارد زیر اشاره کنیم.
• هوش ادراکی – فضایی: لذت بردن از خواندن و نوشتن و لذت بردن از رسم، نقاشی و هنر های تجسمی
• هوش زبانی – کلامی: مهارت در به یا د آوردن اطلاعات نوشته یا گفته شده و مهارت در مباحثه
• هوش منطقی – ریاضی: لذت بردن از تفکر درباره ایده های انتزاعی و مهارت در انجام محاسبات پیچیده
• هوش حرکتی – جنبشی: لذت بردن از ساختن چیز ها با دست و هماهنگی فیزیکی عالی
• هوش موسیقایی: تشخیص آسان الگو ها و نت های موسیقی و لذت بردن از آوار خوانی و نواختن ساز های موسیقی
• هوش درون فردی: خود آگاهی زیاد و داشتن درک روشن از ریشه انگیزه ها و احساسات خود
• هوش میان فردی: مهارت در برقراری ارتباط کلامی و مهارت در فرونشاندن اختلافات در داخل گروه ها
• هوش طبیعت گرایانه: لذت بردن از باغبانی، کشف طبیعت، پیاده روی و چادر زدن در طبیعت و مهارت در رده بندی و فهرست بندی اطلاعات.
این روز ها این نظریه در محیط های آموزشی و مدارس و البته در زمان مشاوره شغلی کاربرد قابل توجهی پیدا کرده است. هر چند به نظر می رسد نیازمند پژوهش های بیشتر برای کاربرد آن در حوزه های مختلف است.


نرگس عزیزی، کارشناس ارشد مشاوره
گردآوری: مرکز مشاوره روان شناسی آرامیس