آرامیس مشاور




گفت و گو با دکتر آزاد ارمکی، جامعه شناس ، درباره بخشش

باید جان برایمان ارزشمند شود
یک جامعه چه تاثیری می تواند بر رواج فرهنگ بخشش در یک کشور داشته باشد؟ اساساً تنفر و خشونت چطور در یک جامعه زیاد می شود که بعد آن باید به سراغ فرهنگ بخشش برود؟ چه نهادهایی می توانند برای کاهش خشونت و از طرف دیگر توسعه فرهنگ بخشش در یک کشور اقدام کنند؟ همه اینها سوالاتی است که وقتی به بررسی وضعیت خشونت از یک سو و بخشش از سویی دیگر در یک جامعه می پردازیم، در ذهن ما شکل می گیرد. برای بررسی این سئوالات نزد دکتر تقی آزاد ارمکی ، جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران رفتیم و با او به گفت و گو نشستیم. دکتر آزاد ارمکی از جان می گوید و از لذت زندگی

وضعیت امروز جامعه ایران را در زمینه مفهوم بخشش چطور ارزیابی می کنید؟
جامعه ایران جامعه ای است که در بیان یک جامعه بسیار فرهنگی دانسته می شود. فرهنگ و مسائل مربوط به آن نظیر حقوق متقابل دیگران، احترام به دیگران، خدمت، گذشت، بخشش و امثال اینها خیلی مهم است اما فقط در بیان . به این دلیل که ما جهت گیری فرهنگی ، مذهبی، تاریخی و تمدنی داریم و این عناصر ، جامعه ایران را متوجه این ارزش ها کرده است، اما آن چه در واقعیت اجتماعی رخ داده جامعه ایرانی در ساحت مدرن ان به یک وضعیت نابسامان دچار شده است و به نظر می رسد این اوضاع نابسامان به آن عناصر و مفاهیم و خواسته های گذشته دهن کجی می کند. در واقع می توان گفت که در مسیر مدرن شدن؛ برای جامعه، آدم هایش و برخی گروه های آن چه در گذشته داشتیم چیزهای بدی بوده و چیزهای خوبی در جایی وجود دارد که باید آنها را پیگیری و جستجو کرد. مثلا ممکن است شبهه و توهمی به لحاظ فرهنگی برایش به وجود آمده باشد که تعبیرهای از دیگری و خدمت به مردم، احترام به بزرگترها ، رعایت حقوق همسایگی و در نهایت مفهوم بخشش و گذشت داشته است چیزهای بدی است و باید اینها را در سایه قانون جستجو کرد. بنابراین این سه عنصر بداخلاقی، اعتراض به سنت و ایده آلیسم موجب شده اند که ما در عمل به یک بدرفتاری دست پیدا بکنیم و نسبت به محتوای فرهنگی مان دور شویم.

این بدرفتاری را چکونه می بینید؟
همه ما به سرعت آماده اعتراض هستیم. آماده برهم زدن بازی هستیم، جامعه ما را در وضعیتی قرار داده که همه ما مترصد برهم زدن وضعی هستیم؛ این همان چیزی است که ظرفیت عمل مثبت را از ما می گیرد، در صورتی که در گذشته میل به جامعه ما بیشتر به وفاق و سازگاری و ندیدن اختلاف ها بود. امروز توجه به اختلاف ها، تعارضات و تفاوت هاست که ریشه در بداخلاقی دارد، ریشه آن در چیزی به نام اعتراض به سنت و وضعیت موجود و سرمایه های موجود است و شامل همه جا می شود؛ خانه، روابط بین فردی ، خیابان و ترافیک ، محیط کار و حتی در سطح سیاسی. نمی توان گفت این عوامل اختلالی را یک نیروی بیگانه و برنامه ریزی شده به وجود آورده است.

برای سر و سامان دادن به این بداخلاقی و اوضاع نابسامان چه باید کرد؟
وقتی به این اوضاع نگاه می کنیم متوجه می شویم که جنس آدم ها جنس خرابی نیست. نحوه چیده شدن این عناصر است که دچار اشکال است، یعنی باید برگردیم به وضعیت سر و سامان دادن ساختاری امور. در واقع می توان گفت ما در جامعه مان توانایی تنظیم امور زندگی را نداریم . ما کمبود آموزش مهارت های زندگی داریم و مهارت های کافی برای بهره گرفت از شرایط نداریم.

مفهوم بخشش را در جامعه ایرانی چگونه می بینید؟
در جامعه ایرانی یکی از اجتناب ناپذیرترین واکنش ها بخشش است. چون در فرهنگ دینی و اخلاقی ما مانع کشته شدن یک اصل است. به عنوان نمونه ، به امام علی (ع) که نگاه کنید خواهید دید که وقتی امام ضربه می خورد به اطرافیان خود می گوید که جلوی این قضیه را بگیرید. دستور کشتن قاتل و خانواده اش و تمام ایل و تبارش را به فرزندانش نمی دهد، بلکه می گوید با او مدارا کنید. این مدارا یعنی به رسمیت شناختن یک چیزهای دیگری، یعنی بخشش. امام نمی خواهد رادیکالیسم را با رادیکالیسم و خشونت را با خشونت جواب بدهد. پس در فرهنگ ما به چنین موضوعی پرداخته شده است. اگر چه مقتول مظلوم است و قصاص حق خانواده او است، اما این فرهنگ اصرار دارد که جلوی قتل گرفته شود.

نظرتان در مورد کلینیک های کنترل خشم که قرار است به زودی راه اندازی شود چیست؟
این که مراکزی را برای آموزش مهارت های زندگی راه می اندازیم خیلی خوب است. ولی نکته مهم تر اینجاست که ما باید آدم ها را دعوت به زندگی کنیم . در حالی که ما در کشورمان آدم ها را دعوت به زندگی نکردن می کنیم. اگر لذت بردن از زندگی و بهره بردن از آن یک اصل شود، مهارت های زندگی معنی پیدا می کند. اگر زندگی اهمیت پیدا کند آدم ها خیلی از کارها را انجام نمی دهند در این صورت است که این کلنیک ها هم معنی پیدا می کند. فرهنگ ما ضد زندگی است، ما به همین دلیل خشونت طلب شده ایم. همه داریم می دویم و مدام به هم می خوریم. ما باید جامعه را به جای دعوت به ایده آل به واقعیت دعوت کنیم، آن وقت است که افراد می خواهند از زندگی لذت یا بهره ببرند. ان وقت است که به دنبال مهارت های زندگی می روند و آرام می شوند. آن وقت است که یک جامعه آرامش یافته خواهیم داشت نه یک جامعه متحیر. بیشتر تصادفات ما ناشی از تند رفتن است، ما بلد نیستیم از رانندگی لذت ببریم ، لذت رانندگی به ما آموزش داده نشده و فقط می خواهیم به مقصد برسیم. همین مفهومی که از زندگی داریم ، رابطه ما را دوست مان، همسایه مان و دشمن مان تنظیم می کند. وقتی فرصتی برای تامل در زندگی یافتیم دیگر دست به این گونه خشونت ها نمی زنیم.


زهرا حسنی، ماهنامه سپیده دانایی شماره 78