آرامیس مشاور




ناکامی از دیدگاه روان شناسی

هنگامی که دستیابی به یک هدف خواستنی با ارضای یک نیاز ، ناممکن می شود یا به تاخیر می افتد ناکامی روی می دهد. افراد از نظر روش مقابله با ناکامی ها با یکدیگر تفاوت دارند. در برخورد با ناکامیها در شرایط ظاهرا مشابه. بعضی تسلیم می شوند برخی به کوشش خود ادامه می دهند و عده ای نیز زیر فشار روانی خرد می شوند. به افرادی که می توانند در برابر ناکامی های شدید بدون آنکه خرد شوند و صدمه ببینند، ایستادگی کنند، افراد دارای تحمل ناکامی زیاد می گویند.

عوامل ناکامی
ناکامی ممکن است علل درونی یا درونی داشته باشد.
الف) علل درونی: گاهی چیزی که مانع دستیابی آدمی به هدف می شود ، از درون فرد و از ضعف ها و کاستی های او سرچشمه می گیرد، مانند ناتوانی های جسمانی که ممکن است آدمی را از رسیدن به هدف بازدارند. ناکامی شخصی یا ناتوانی های فردی، ناشی از ویژگی ها و خصوصیات افراد است. به طور مثال اگر فردی قد کوتاهی داشته باشد و بخواهد بسکتبالیست شود، ممکن است با ناکامی روبه رو شود ولی همین خصوصیت می تواند او را در رسیدن به هدف های دیگر کمک کند.


ب) علل بیرونی: ناکامی های بیرونی بر پایه شرایط محیطی فرد است که مانع دسترسی او به هدف می شود. این ناکامی ها می توانند اجتماعی (از قبیل جریمه شدن توسط پلیس راهنمایی و رانندگی در مورد رانندگان متخلف و یا شکست درکنکور ورودی دانشگاه ها) یا غیر اجتماعی یا طبیعی بودن (از قبیل بارانی بودن روز مسابقه فوتبال، توفان، سیل، زلزله، ریزش کوه ) باشد.


انسان ها بیشتر به ناکامی های اجتماعی حساس بوده و نسبت به آن واکنش شدید نشان می دهند. معمولا هر قدر هدف قوی تر و با اهمیت تر باشد، میزان ناکامی در اثر عدم دستیابی به آن افزایش می یابد. به طور مثال، دونده مسابقه دو اگر در لحظات پایان مسابقه ناگهان به زمین بخورد احساس ناکامی بیشتری خواهد کرد.


واکنش در برابر ناکامی

واکنش معمولا در برابر ناکامی پرخاشگری است. به عمل آگاهانه جهت آسیب رساندن به دیگری و یا اشیا پرخاشگری گفته می شود. مثلا کودکی که قادر نیست سه چرخه خود را هدایت کند و به زمین می خورد با لگد به سه چرخه خود می زند، یا کودکی که قادر نیست در یک بازی از دوست خود برنده شود نسبت به او پرخاشگری می کند.
افراد در مقابله با ناکامی حداقل از پنج روش استفاده می کنند:
روش اول) فرد برای رسیدن به هدف با مانع یا موانعی روبه رو می شود. ولی چون هدف برای او مهم است سعی می کند مانع یا موانع پیش رو را بردارد. در این شرایط با مقاومتی که از خود نشان می دهد موانع پیش رو را برداشته و بر شرایط مسلط می شود. مثلا دانش آموزی که برای قبولی در رشته مورد علاقه خود با شرکت کنندگان زیاد رقابت می کند به تلاش و کوشش خود با جدیت بیشتر ادامه می دهد و خیلی زود تحت تاثیر شرایط زودگذر قرار نمی گیرد و شرایط ناکامی را پشت سر می گذارد.


روش دوم) فرد وقتی در شرایط ناکام کننده قرار می گیرد، سعی می کند مانع و موانع را دور بزند تا به طور موقت بر شرایط ناکام کننده غلبه کند. فردی را در نظر بگیرید که برای رفتن به محل کار خود با فردی خیلی عصبی است مواجه می شود و امکان برخورد فیزیکی با او حتمی است. در این شرایط فرد مورد نظر تصمیم می گیرد ، از مسیری دیگر برای رفتن به محل مورد نظر خود استفاده کند. در این شرایط او ضمن این که با فرد عصبی برخورد نداشته به هدف مورد نظر خود رسیده است. البته باید توجه داشت که همیشه امکان دور زدن موانع پیش روی وجود ندارد و از طرف دیگر در بعضی شرایط فرد نیازمند است که از خود استقامت نشان داده تا کفایت شخصی و عزت نفس او زیر سوال نرود.


روش سوم) فردی در شرایط ناکام کننده قرار می گیرد سعی می کند با شرایط بجنگد تا پیروز شود. اگر چه پرخاشگری علیه شرایط ناکام کننده در بعضی مواقع ممکن است ما را در رسیدن به هدف کمک کند ولی پرخاشگری مداوم بر شرایط ناکام کننده منجر به تحلیل رفتن قوای فیزیکی و روانی ما می شود و در بلندمدت منجر به آسیب های فیزیولوژیکی و روانی خواهد شد و بیماری های روان تنی را به دنبال خواهد داشت.


روش چهارم ) فردی در شرایط ناکام کننده قرار می گیرد از هدف اصلی خود صرف نظر می کند و به جای آن هدف های کوچک تر و با کم اهمیت تر را دنبال می کند. به طور مثال دانش آموزی که در رسیدن به هدف اصلی خود، یعنی موفقیت در تحصیل، بدون سعی و تلاش جدی به توفیق دست نمی یابد. خود را با هدف های کوچک تری هم چون شرکت درمهمانی ها و رفتن به سینما و سرگرمی های دیگر مشغول می سازد، از این طریق احساس ناکامی خود را در تحصیل جبران کند.


روش پنجم) فرد در این شرایط، وقتی برای رسیدن به هدف با مانعی برخورد می کند، به جای این که تا حدودی از خود استقامت نشان دهد تا بر شرایط ناکام کننده، غلبه کند، به سرعت از هدف مورد نظر صرف نظر یا کناره گیری می کند. دانش آموزی که با کوچک ترین شکست تحصیلی، ترک تحصیل می کند نمونه این روش است. استفاده از این شیوه ممکن است فرد را در شرایطی قرار دهد که در شرایط دیگر زندگی نیز این روش (کناره گیری یا فرار) را پیشه خود سازد و در نهایت به فرد منزوی و ضد اجتماعی و بی کفایت در تمامی کارها مبدل شود.


نتیجه گیری

بهترین راه آن است که در برابر ناکامی ها از نوع ضعیف یا قوی با در نظر گرفتن ظرفیت های جسمی و روانی، هدف های خود را واقع بینانه دنبال کند. البته باید دانست در زندگی روزمره نمی توان از ناکامی ها به صورت مطلق در امان بود. بعضی وقت ها باید طعم ناکامی را چشید . مثلا کودکی که بارها با موقعیت های مختلف ناکام کننده روبه رو می شود به مرور یاد می گیرد که چگونه خود را از ناکامی ها و حالات تعارضی نجات دهد، این کودک مسلما در آینده خواهد توانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد و رفتاری سازگار با موقعیت های گوناگون داشته باشد.
بعضی والدین به خصوص مادران جوان و تازه کار خیال می کنند حتی الامکان باید از ناکامی فرزندان خود جلوگیری کنند. آنها خیال می کنند اگر کودک چیزی بخواهد و نتواند به آن دسترسی پیدا کند دچار ناکامی نخواهد شد، روی این اصل هر چه می خواهد در اختیارش می گذارند. باید بدانیم که کودک و بزرگسال چاره ای ندارد جز این که با ناکامی روبه رو شوند. مهم این نیست که ما با ناکامی روبه رو نشدیم، بلکه مهم این است که راه حل آن را پیدا کنیم. راه حلی که منطقی است و اختلالات رفتاری به دنبال ندارد و بهداشت روانی فرد را به خطر نمی اندازد . نکته دیگر این که نمی توان ناکامی را براساس مانعی که بر سر راه رسیدن به هدف وجود دارد، تعریف کرد. زیرا با هیچ وسیله ای نمی توانیم بفهمیم که فرد کاملا متناسب و برای فرد دیگر کاملا ناکام کننده جلوه کند.
مثلا اگر کودکی آن قدر کودن باشد که متوجه کودنی خود نباشد بدیهی است که کودنی برای او «مانع» نخواهد بود اگر خوب توجه داشته باشیم افرادی وجود دارند که دایم گول می خورند، اما اصلا متوجه نمی شوند که دشواری و مانع کار کجاست. آنها آن قدر توانایی ندارند که متوجه عیب خود باشند، در نتیجه هیچ مانعی احساس نمی کنند نتیجه این که مفهوم ناکامی برای افراد، معانی یکسان ندارد و ناکامی یک امر نسبی است.


عباس نقی زاده، گردآوری: مرکز مشاوره روانشناسی آرامیس