آرامیس مشاور




تفاوت میان دوستی ، آشنایی، عشق و شیفتگی

آشنایی های هدف دار
برای سخن گفتن در مورد یک رابطه دو طرفه پیش از ازدواج، ابتدا به باز تعریف برخی تعابیر نیازمندیم. نخست باید در نظر بگیریم که «دوستی» با «آشنایی» تفاوت دارد.
ما با افراد زیادی در اطرافمان آشنا هستیم، اما دوستی نداریم. پس تا اینجای کار به سادگی می توان گفت که آشنایی پیش از ازدواج یک ضرورت است. دو نفر باید بدانند با هم شباهت دارند یا نه. باید بسنجند که تفاوت ها بیش از شباهت ها نباشد. اما برای قضاوت در مورد دوستی به تفاسیر بیشتری نیازمندیم.


«دوستی» به معنای کامل یک رابطه دو طرفه است که به نوبه خود با «دوست داشتن » فرق دارد؛ چرا که دوست داشتن می تواند یک طرفه باشد. مثلاً من می توانم بازیکن فوتبالی را دوست داشته باشم، اما او حتی از وجود من بی اطلاع باشد. دوستی یک رابطه دو طرفه و یک ارتباط است. در آن مسئولیت وجود دارد و هر یک از طرفین نقش های ویژه و البته انتظاراتی دارند. برای مثال انتظار دارند رعایت شوند، درک شوند، احترام ببینند و حتی مورد اغماض قرار گیرند. حال اگر بخواهیم برای رابطه دوستانه یک سیر خطی قائل شویم ، می توان مراحل را به این صورت در نظر گرفت. «آشنایی – توجه – علاقه- دل بستگی – شیفتگی» . این سیر خطی می تواند در بررسی یک رابطه دوستی به ما کمک کند، اما پیش از آن باید تفاوتی هم میان «شیفتگی» و «عشق» قایل شویم.
«شیفتگی » هیجان و نوعی وهم است. در شیفتگی فرد تمام ایده آل های خود را در طرف مقابل ترسیم می کند. اساساً ویژگی شیفتگی، غیرعقلانی و حسی بودن آن است. اما «عشق» یک حس آنی و یک شبه نیست. محصول یک فرآیند است. محصول مراوده است. باید پرورش یابد و عشق محبت است، ولی نه به حدی که جلوی آگاهی و عقل را بگیرد. برخلاف تصویر رایج در باور و ادبیات، داستان های معروفی که سراغ داریم بیشتر روایت شیفتگی است تا عشق
عشق سه محور اساسی دارد ، نخست محبت و صمیمیت . دوم مسئولیت در مقابل این محبت و در مقابل طرف مقابل و سوم شور و شوق. نقش هر یک از این سه محور اصلی در یک رابطه می تواند پررنگ تر یا کمرنگ تر شود. با این حال تنها زمانی می توان گفت عشق وجود دارد که هر سه محور ها در رابطه وجود داشته باشند. برای مثال ، اگر «شور و شوق» به تنهایی در یک نفر ظاهر شود، نشانه شیفتگی است ولی برای عشق کافی نیست. در رابطه ای که شیفتگی وجود دارد ، تعامل ارتباط می تواند شیفتگی را به سمت عاشقی بکشاند، اما اگر این تعامل وجود نداشته باشد، امکان دارد شیفتگی به سمت نفرت و یا بی تفاوتی کشیده شود. پس نفرت نقطه مقابل عشق نیست، بلکه نقطه مقابل شیفتگی است.
عشق نقطه مقابل ندارد؛ یا وجود دارد، یا وجود ندارد. نقطه مقابل تنفر، شیفتگی است که کور است و انسان در آن تنها به احساس خود تکیه می کند و از شواهد چشم می پوشد. اتفاقا جوان ها به شدت مستعد دل بستگی و شیفتگی هستند و خیلی هم زود سرخوزده می شوند و در مراحل بعدی از هر گونه رابطه صمیمیانه می گریزند و به دنبال روابط سطحی می گردند که از ضربه خوردن مجدد پرهیز کنند.
با این توضیح، حال می توانیم به سراغ دوستی برویم. بدین ترتیب دوستی مناسب تا مرحله ای است که در سیر خطی به علاقه و یا در نهایت به دل بستگی برسد. وقتی این دل بستگی پیشرفت کند و وارد مرحله شیفتگی شود دیگر برای انتخاب دیر است. در مرحله شیفتگی دیگر انتخاب آگاهانه وجود ندارد . در سیر خطی تا علاقمندی می توان آگاهانه انتخاب کرد و اگر شواهد هشدار می دهد که این رابطه باید پایان بیابد ، امکان قطع آن وجود دارد؛ هر چند با اندوه همراه باشد. اما در مرحله شیفتگی حتی اگر تمامی شواهد هم منفی باشد دیگر امکان فاصله گرفتن وجود ندارد.
پس اگر قصد دو نفر از دوستی ازدواج باشد، باید مراقب باشند که به مرحله شیفتگی نرسند. بخش عمده ای از طلاق ها به ویژه در ازدواج های دانشجویی به این دلیل است که دو نفر در مرحله شیفتگی ازدواج می کنند و به نادرست گمان می کنند که عشق را تجربه کرده اند.
در نهایت می توان این گونه جمع بندی کرد که آشنایی های پیش از ازدواج لازم است، اما باید هدف دار باشد. افراد همدیگر را یسنجند که هر کدام چه ویژگی هایی می توانند برای یک شراکت عمده داشته باشند. خوب و بد بودن اینجا ملاک نیست.
افراد می توانند به تنهایی موردپسند باشند، اما برای ازدواج ویژگی هایی اهمیت پیدا می کند که باید به اشتراک گذاشته شوند. پس رابطه باید شکلی باشد که افراد را آشنا کند ولی به سمت دلبستگی و پس از آن شیفتگی نرود.
دکتر بهمن بهمنی، ماهنامه سپیده دانایی