آرامیس مشاور




مهارت آموزی، راهکار مقابله با اضطراب های فرزندپروری

غلبه بر تردیدها
بی میلی زوج های جوان به بچه دار شدن تنها به یک علت خاص محدود نمی شود. در واقع، به جای این که در جست و جوی علت به نگرش در مورد بچه دار شدن و آرزوها و تمایلات فکر کنیم، باید به عواملی که این نگرش را به وجود می آورند توجه کنیم. در گذشته، یکی از اهداف اساسی از زندگی و ارتباط و تشکیل خانواده این بود که صاحب فرزند شوند و فرزندانشان در کار و تامین مخارج زندگی و پیشبرد برنامه ها ی خانواده کمک حال آنها باشند. در واقع، تعابیری مثل این که بچه عصای دست پدر و مادر است از این تفکر نشات می گیرد. به این ترتیب، داشتن شادی و خوشحالی خانوادگی به برکت وجود فرزند سالم و توانا بود.

اما به تدریج با تغییراتی که در جوامع و سبک زندگی مردم به وجود آمد، تغییرات اساسی در نگرش و هدف های زندگی مشترک ایجاد شد. از سوی دیگر، بسیاری از زوج ها به درستی آمادگی پذیرش فرزند را ندارند. مقصود این است که خود را مهیا نمی بینند که بتوانند مسئولیت های فرزند را بپذیرد چون مهارت های زندگی را به درستی فرا نگرفته اند. در واقع، ما به بچه هایمان یاد نداده ایم چگونه زندگی کنند، چگونه به خانواده شان را اداره کنند و چگونه مسئولیت های داشتن فرزند را بپذیرند. آنها برای تربیت فرزند آماده نشده اند و به همین دلیل، قبول این مسئولیت برایشان سخت است، چون شیوه فرزندپروری را نیاموخته اند. آنهایی هم که تصمیم به بچه دار شدن می گیرند. به یک بچه قانع هستند و حتی تصور داشتن چند فرزند برایشان سخت است و از مادران و پدرانشان تعجب می کنند که چطور چند بچه را به دنیا آورده و بزرگ کرده اند.
عامل دیگری که باعث کاهش تمایل به داشتن فرزند می شود وضعیت اقتصادی است. بسیاری از زوج های جوان امنیت شغلی ندارند، درآمدشان کافی نیست و ثبات اقتصادی ندارند. آنها با حساب سرانگشتی به این نتیجه می رسند که درآمدشان تنها کفاف زندگی روزمره خودشان را می دهد و صرف تامین هزینه مسکن، خورد و خوراک و پوشاک می شود و دیگر نمی توانند از پس مخارج یک نفر دیگر برآیند. برای همین، از داشتن بچه صرف نظر می کنند.
علت دیگری که زوج های جوان مطرح می کنند این است که هنوز برای ما زود است که بخواهیم بچه دار شویم. ما خودمان هنوز روزمره زندگی نچشیده ایم و می خواهیم زندگی خودمان را داشته باشیم، بگردیم و تفریح کنیم. در واقع، آنها از خانواده پدر و مادری شان جدا شده اند و برای خودشان زندگی جدیدی تشکیل داده اند و چون از سلطه خانواده خارج شده اند و دوست دارند زندگی مستقل را تجربه کنند، بعد از چند سال که به این منوال می گذرد، به این سبک از زندگی عادت می کنند و هدفشان از زندگی مشترک تغییر می کند و معطوف به داشتن بچه نمی ماند و در نتیجه، کلا قید بچه دار شدن را می زنند.
موضوع دیگر الگوهایی است که زوج ها در زندگی می بیند. مسائلی مثل طلاق، نابسامانی زندگی زناشویی، دعوا، اختلاف و هزینه های بالای زندگی باعث می شود این ذهنیت را در آنها شکل بگیرد که در زندگی مشکلات زیادی وجود دارد و وجود بچه کار را سخت تر می کند. در واقع، نوعی نگرانی در زوج ها به وجود می آید که باعث می شود اعتمادی به زندگی خانوادگی شان نداشته باشند و نوعی اضطراب و ترس از بچه دار شدن باشند، چون فکر می کنند هر لحظه ممکن است در زندگی با اختلاف و نابسامانی ها روبه رو شوند و ان وقت داشتن بچه به مشکلاتشان اضافه خواهد کرد . آنها الگو های کمی از زندگی موفق پیش رو دارند و کم تر متوجه لذت و زیبایی داشتن بچه می شوند، چون خانواده هایی که دور و برشان هستند بیشتر خانواده های مشکل دارند . فکر می کنند با داشتن بچه استقلالشان را از دست می دهند، اسیر زندگی روزمره می شوند و برعکس، ناملایمات افزایش می یابد. مجموع این عوامل دورنمای خوبی از بچه دار شدن به آنها نشان نمی دهد.


چه باید کرد؟
اما چه کنیم که زوجها پی ببرند که هدف از ازدواج و تشکیل خانواده می تواند بچه هم باشد و تولد بچه و داشتن فرزند همیشه با دشواری همراه نیست و پدر و مادر شدن لزوما فرد را از زندگی شخصی اش باز نمی دارد و محدودش نمی کند. باید توجه داشته باشیم که وجود بچه یعنی داشتن یک همراه و شریک در زندگی که نقش مهمی در هیجانات فرد دارد، به طوری که نبودش نوعی احساس کمبود ایجاد می کند. وقتی پای صحبت کسانی که بچه دار نشده اند می نشینیم، می بینیم بعد از گذشت سال ها از زندگی مشترکشان حالا خلاء نداشتن فرزند را حس می کنند . اکثر آنها می گویند اگر بچه داشتیم بهتر بود . آنها از آرزوها و رویاهایشان می گویند. مثلا می گویند اگر دختری داشتم، الان می توانستم با او درد دل کنم و همراهی داشتم و با او فلان مکان می رفتم. یا اگر پسری داشتم، الان این کار را می کردیم و زندگی مان این جوری بود. نمی توان انکار کرد که وجود بچه به لحاظ عاطفی، احساسی و روانی نقش مهمی در زندگی دارد و خیلی از کسانی که در جوانی تمایلی به بچه دار شدن نداشته اند بعدها نظرشان عوض می شود و فکر می کنند بچه می توانست محرمی برایشان باشد و همراهی شان کند.
بنابراین لازم است که زوج های جوان مهارت های لازم برای فرزندپروری را بیاموزند و با علم و آگاهی با این مسئله روبه رو شوند و تصمیم بگیرند. امروز کسب مهارت ها یکی از عوامل مهم در موفقیت زندگی فردی و اجتماعی است. همچنین اگر خانواده ها از زوج ها حمایت و تلاش کنند ذهنیت های منفی و الگوهای نادرست را از آنها دور کنند، می توانند کمک موثری باشند تا همسران جوان بدون ترس و دغدغه در مورد پدر و مادر شدن تصمیم بگیرند. وقتی زوج ها بدانند که تنها نیستند و در صورتی که با مشکلی روبه رو شوند، خانواده هایشان به کمکشان می ایند، ترس کمتری خواهند داشت و می توانند با دقت بیشتری تصمیم بگیرند.
نکته ای که نباید از نظر دور بماند این است که باروری جمعیت هم آثار مثبت و هم آثار منفی دارد. اگر جمعیت بی رویه بالا رود و منابع و امکانات کافی نباشد، در تعلیم و تربیت، سرانه رفاه و وضعیت اقتصادی مشکلاتی ایجاد می شود . از طرف دیگر، اگر منابع کافی وجود داشته باشد اما میزان جمعیت پایین باشد، باز هم جامعه با مشکلات زیادی روبه رو می شود، چون نیروهای جوان هستند که چرخ جامعه را می چرخانند و اگر جامعه ای نیروی جوان نداشته باشد، مجبور به مهاجرپذیری می شود و در نتیجه، هویت جامعه آسیب می بیند و افراد با خود بیگانه می شوند، چرا که هر جامعه ای نیاز به افرادی دارد که عشق و علاقه در آن کار و فعالیت کنند و احساس تعلق خاطر به آن داشته باشند و برای حفظ استقلال و هویت آن بکوشند.و حافظ منافع مادی و معنوی آن باشند با توجه به این موضوع است که در حال حاضر مسئولان کشور خانواده هارا تشویق به داشتن فرزند می کنند.

دکتر فرخنده مفیدی، روان شناس و عضو هیئت علمی دانشکاه علامه طباطبایی