آرامیس مشاور




بگو بچه چندمی تا بگویم چه شخصیتی داری!

آیا واقعا ترتیب تولد در شخصیت افراد تاثیرگذار بوده یا این موضوع صرفاً یک افسانه است؟
حتما شما هم چیزهایی در مورد تفاوت رفتارها و شخصیت بچه های اول، دوم یا آخر شنیده اید، علم روان شناسی در این مورد چه می گوید؟
فرزندان ما در یک خانواده و احتمالا در شرایط فرهنگی و اجتماعی مشابهی رشد یافته اند، اما بعضی حساس تر و بعضی مقاوم ترند؛ یکی سخت کوش تر است و در مقابل، دیگری خیلی زود دست از تلاش بر می دارد؛ یکی از آنان به نقاشی علاقمند است و دیگری خلبان می شود و... شاید بخشی از این تفاوت ها را بتوان به عوامل زیستی و شخصیت متفاوت خود فرزندان نسبت داد، اما نمی توان انکار کرد بخشی از این تفاوت ها نیز به تربیت خانوادگی و رفتار والدین و سایر خواهرها و برادرها با آنها مربوط می شود.

پژوهش ها چه حرفی برای گفتن دارند؟
اولین بار در قرن 19 بود که فردی به نام «گالتون» توجه تفاوت بین فرزندان اول خانواده با فرزندان بعدی شد. در طی سال های بعد پژوهش های مختلف نشان دادند فرزندان اول به طور متوسط نمرات بالاتری نسبت به فرزندان بعدی در آزمون های پیشرفت تحصیلی کسب می کنند، در برابر فشارهای روانی بیشتر مضطرب می شوند و نیاز بیشتری به روابط اجتماعی دارند. همچنین به ترتیب از فرزند اول تا فرزند آخر از میزان انگیزه پیشرفت فرزندان کاسته می شود و فرزند اول بیشترین انگیزه پیشرفت و موفقیت را دارد.
براساس تحقیق جدیدی نیز که از سوی پژوهشگران فرانسه انجام گرفته است، فرزندان اول به احتمال بیشتر در زندگی و کار موفق هستند، اما در عوض روحیه همکاری و تعاون کمتری دارند و در مقایسه با فرزندان کوچک تر و جوان تر خانواده کمتری به دیگران متکی هستند. نتایج مطالعه دیگری که بر روی هزار کودک صورت گرفته و طی آن میزان ضریب هوشی این کودکان از زمان نوجوانی تا سن هجده سالگی ارزیابی شده است، نشان می دهد میزان ضریب هوشی خواهرها و برادرها تحت تاثیر ترتیبی که متولد می شوند قرار دارد. به طوری که فرزندان اول نمرات هوشی بالاتری نسبت به فرزندان دوم و آنان نیز نمرات بالاتری نسبت به فرزندان بعدی دارند.
تفاوت ها از کجا سرچشمه می گیرد؟
با توجه به پژوهش های انجام شده، روان شناسان حدس هایی در مورد این تفاوت ها زده اند. به عنوان مثال برخی معتقدند بالاتر بودن هوشبهر فرزندان اول، با میزان ارتباط و توجهی که آنان از والدین شان دریافت می کنند، ارتباط دارد، اما جزئیات این موضوع برای روان شناسان کاملا مشخص نیست. از طرفی این اطمینان تا حدی وجود دارد که این موضوع ارتباط چندانی با مسائل ژنتیکی و زیتسی ندارد و باید دلیل این تفاوت ها را در جایی دیگر، یعنی در شرایط خانوادگی و ارتباط بین والدین با فرزندان جستجو کرد.
آنچه مسلم است رفتار والدین با اولین فرزند خود نسبت به رفتاری که با فرزندان بعدی دارند، متفاوت است. به طور کلی والدین به اولین فرزند خود توجه بیشتری می کنند، با او بیشتر حرف می زنند و در مقابل از او توقع و انتظارات بیشتری نیز دارند. علاوه براین نگرش ها، انتظارات و مهارت های فرزندپروری نیز نگرانی های والدین در نتیجه تجربه ای که با فرزند اول به دست می آورند، تغییر می کند. همچنین معمولا آزمون و خطا بر روی فرزند اول بیشتر صورت می گیرد و راه های تربیتی اتخاذ شده، راهگشای فرزندان دیگر است. با توجه به اینکه والدین تجربه یک فرزند را قبلا داشته اند، با فرزند دوم راحت تر کنار می آیند و کارهای نادرست فرزند اول بیشتر از بقیه فرزندان به چشم می آید.
آدلر پیشگام در تبین تفاوت ها
سال ها از کار گالتون گذشت ، اما این سوال همچنان بی پاسخ مانده بود که منشا تفاوت ها از کجاست؟ با وجود تحقیقات بسیاری که در این زمینه انجام شده بود و با این که حدس هایی زده می شد. جواب قطعی برای این سوال وجود نداشت . تا اینکه «آلفرد آدلر» نظریه خود را در مورد ترتیب تولد و نقش آن در شخصیت افراد مطرح کرد. آدلر اولین کسی بود که نظریه ای در مورد تاثیر ترتیب تولد بر شخصیت افراد ارائه داد. ترتیب تولد را به عنوان رتبه فرد در میان خواهران و برادرانش، و این که فرد چندمین فرزند خانواده است، تعریف کرد. همچنین ترتیب تولد را به عنوان یکی از اصلی ترین عوامل موثر اجتماعی در دوران کودکی عنوان کرد که بر ماهیت و سبک زندگی فرد تاثیر می گذارد.
آدلر تفاوت های موجود بین فرزند اول و دوم خانواده را این طور تبیین کرد: فرزندان اول در موقعیتی خاص قرار می گیرند و از آنجایی که بیشتر از سوی والدین، مسئول نگهداری از فرزندان بعدی می شوند، اغلب احساس مسئولیت بیشتری نسبت به فرزندان دیگر دارند. طبق یافته های آدلر، فرزندان اول که توجه کامل والدین را دریافت می کنند، بعد از تولد فرزند دوم، دیگر این توجه و عشق را مانند سابق به دست نمی آورند. به همین دلیل دچار حسادت می شوند و احساس نفرت و خصومت به دیگران را پیدا می کنند. به اعتقاد آدلر افراد منحرف، مجرم و روان رنجور اغلب فرزند اول خانواده هستند.
همچنین از دید آدلر، فرزندان دوم رقابت جو تر و بلندپرواز تر از سایر فرزندان هستند و اغلب گرایشات سبقت گرفتن از دیگران و کسب نیروی بیشتر دارند. رشد فرزندان آخر معمولا سرعت چشم گیری دارد و اگر خیلی نازپرورده رشد کنند، ممکن است در بزرگسالی در کنار آمدن با مشکلات زندگی دچار مشکل شوند. به اعتقاد آدلر فرزند دوم از بهترین موقعیت خانوادگی برخوردار است. تحقیقات نیز نشان می دهد فزندان دوم محبوب تر و شجاع ترند و اغلب قدرت ریسک پذیری بالایی دارند.
برخی ویژگی های متفاوت فرزندان
احتمالا با توجه به مطلبی که گفته شد، به این نتیجه رسیده اید که فرزندان یک خانواده تفاوت هایی با یکدیگر دارند. جالب است بدانید این تفاوت ها به حدی است که روان شناسان معتقدند هر یک از فرزندان یک خانواده، بیشتر از آن که شبیه خواهر و برادرهای خود باشند، شبیه فرزندان با ترتیب تولد مشابه خود، در خانواده های دیگر هستند. بنابراین خالی از لطف نیست برخی ویژگی مشترک هر یک از فرزندان با ترتیب تولد مشخص را مرور کنیم.
• فرزندان اول:
به طور طبیعی والدین از تولد فرزند خوشحال اند و توجه و زمان فراوانی را صرف او می کنند. فرزندان اول توجه کامل و مطلق والدین را دریافت می کند و به فرمانروای منزل تبدیل می شود. تا قبل از آمدن فرزند دوم احساس شادی و ایمنی می کند، اما با تولد فرزند دوم ضربه شدیدی به او وارد می شود. فرزند اول باید پس از این، قلمرو خود را با کسی شریک شود که بخشی از توجه والدین را به خود جلب کرده است. این اتفاق در نگاه کلی فرزند اول به زندگی تاثیر گذار خواهد بود، و او به فردی تبدیل می شود که اغلب گذشته نگر است و دیدی بدبینانه به اینده دارد. میل به برتری و اقتدار دارد. لازم به ذکر است در صورتی که احساس ناامنی در فرزند اول زیاد باشد و حل نشدنی باقی بماند، رفتاری بزه کارانه از او سر می زند.
• فرزندان دوم
والدین در زمان تولد فرزند دوم از تجربه و ارامش بیشتری برخورد دارند، و نگرانی ها و دلواپسی های آنان در مورد نگهداری کودکان کمتر شده است. بنابراین در ارتباط با فرزند دوم از شیوه راحت تری استفاده می کنند. دومین کودک هرگز موقعیت قدرتمندی را تجربه نمی کند، بنابراین اگر دوباره خواهر یا برادری وارد شود، حس خلاء و ناایمنی را که فرزند اول تجربه کرده است، تجربه نخواهد کرد. فرزند دوم با فرزند اول در رقابت دائم به سر می برد و این موقعیت عاملی می شود که انگیزه پیشرفت را در کودک کوچک تر به وجود بیاورد. فرزند دوم همواره فرزند ارشد را الگوی خود قرار می دهد و سعی می کند رفتار رقابت آمیزی با او داشته باشد. اما حتی اگر ویژگی های منحصر به فردی داشته باشد، همیشه حس می کند نسبت به او چیزی کم دارد و ممکن است در آینده نیز کمتر احساس موفقیت بکند.
• فرزندان آخر
فرزند آخر معمولا عزیزدردانه می شود و به دلیل اینکه جانشین دیگری ندارد، والدین تمایل دارند مدت کودکی او طولانی تر شود و او را بیشتر مورد توجه قرار می دهند. از آنجایی که والدین در سراشیبی زندگی قرار دارند، قدرت استقلال بیشتری به او می دهند و همین امر سبب می شود فرزند آخر فارغ از مسئولیت بزرگ بشود. علاوه براینکه در خانواده همه از فرزند آخر بزرگ تر و بنابراین حمایت کننده او هستند، ممکن است احساس ضعف و ناتوانی کند و در بزرگسالی همواره خود را محتاج حمایت سایرین ببیند.


کلام آخر
آنچه تاکنون گفته شد، نشان نمی دهد هر چه تعداد فرزندان ما کمتر یا بیشتر باشد، فرزندانی سالم تر و موفق تر خواهیم داشت، اما می تواند نشان دهنده این موضوع باشد که نوع و میزان ارتباط والدین با فرزندان مشخص کننده بسیاری از ویژگی های شخصیتی آنهاست.
بنابراین اگر می خواهیم فرزندانی سالم، چه از لحاظ جسمی، و چه از لحاظ رفتاری و اخلاقی داشته باشیم، بهتر است برای آنان بیشتر وقت بگذاریم و سعی کنیم با فراگیری شیوه های صحیح تربیتی، علاوه بر فراهم کردن دوران کودکی لذت بخش گامی نیز در جهت موفقیت آینده شان برداریم.


سمیه بهجت پناه، کارشناس ارشد روان شناسی