02/16 1393

ویلیام گلاسر (William Glasser)، آقای تعهد و انتخاب

مادر، پدر، همسر، معلم، دانش آموز، دانشجو یا درمانگر اگر هر کدام از این نقش ها را به عهده دارید، نظریه گلاسر نکات کاربردی خوبی برای شما دارد.
کلاسر در بیست و هشت سالگی دارای سه مدرک دانشگاهی در سه رشته گوناگون بود. ضمن داشتن مدرک مهندسی شیمی ، توانسته بود مدرک کارشناسی ارشد روان شناسی خود را دریافت کند و البته، دوره عمومی پزشکی را نیز به اتمام رسانده بود. هنوز چند سالی از ورودش به رشته روان پزشکی نگذشته بود که نشان داد نظریاتی متفاوت با دیگر همکارانش دارد. در سی وسه سالگی ، سخنرانی ایراد کرد که با جو حاکم آن روزها کاملا در تضاد بود: سعی داشت توجه روان پزشکان را از بیماری روانی به سمت بهداشت روانی سوق دهد. در سی و پنج سالگی کتابی با همین موضوع به چاپ رساند و نشان داد می خواهد نظریات متفاوت خود را گسترش دهد. البته عدم استقبال روان پزشکان از نظریات او باعث شد مخاطبین خود را محدود به روان پزشکان نکند و ابتدا به دنبال جلب نظر همه متخصصین حوزه روان و سپس همه افراد جامعه باشد.

ویلیام گلاسر در 1925، در کلیولند آمریکا، به دنیا آمد و در سال 2013 جهان را به درود گفت. گلاسر دوران کودکی خود را بدون «اتفاقی خاص و شاد» توصیف می کند. البته برخی معقدند این توصیف از انجایی ناشی می شود اهمیت چندانی ندارد و خود او نیز ترجیح می دهد گذشته خود را در زندگی امروزه اش چندان موثر معرفی نکند. البته توصیف کوتاهی که او از والدینش در یکی از مصاحبه ها دارد تاثیر گذشته بر نطریاتش را به خوبی به نمایش می گذارد. گلاسر می گوید: «اگر در المیبک رشته کنترل کردن وجود داشت ، مادر من مدال طلا را در آن به دست می آورد. اما پدر من نمونه کامل نظریه انتخاب بود و در همه شصت سالی که او را دیدم هیچ وقت کسی را مجبور به انجام کاری نمیکرد، مگر مواقعی که مادرم اورا تحریک می کرد و در این شرایط نیز قلباً راضی به این کار نبود.» علاوه بر این توصیف، کلاسر به یاد می آورد والدینش همیشه نسبت به او عشق داشته و آن را نشانه می داده اند.

مهندسی که پزشک شد.
گلاسر بعد از اتمام دبیرستان، وارد دانشگاه شد و ابتدا مهندسی شیمی خواند و برای مدتی نیز به عنوان مهندس شیمی مشغول به کار شد. در بهار 1996، مطالعات روان شناسی خود را شروع کرد و در پاییز همان سال وارد دوره کارشناسی ارشد روان شناسی شد. اما با توجه به اینکه باید به سربازی می رفت وارد ارتش شد و در روزهای ابتدایی بعد از اتمام جنگ جهانی دوم تحت تاثیر گازهای شیمیایی آلمان قرار گرفت . در مجموع بعد از هفت ماه سربازی ، توانست دوباره وارد دوره کارشناسی ارشد شود و درسش را ر رشته روان شناسی ادامه دهد.
گلاسر ترجیح می داد دکترای خود را در روان شناسی دریافت کند، اما ظاهراً اساتید او با موضوع پایان نامه اش مخالفت کردند و در نتیجه گلاسر بعد از دریافت مدرک کارشناسی ارشد در روان شناسی، وارد رشته پزشکی شد و سپس دوره تخصص در روان پزشکی را آغاز کرد. اولین کار او به عنوان دستیار در رشته روان پزشکی در ارتباط با مردان مبتلا به اسکیزوفرنی بود. در سال 1956 وارد حوزه ای از کار خود شد که تجربیاتش در آن، حرفه او را در سال های بعد به شدت تحت تاثیر قرار داد.

مسئولیت پذیری ، شاه کلید ماجرا
یکی از اولین تجربیات کاری گلاسر کار در موسسه ونتورا، ویژه دختران بزهکار بود. طی کار در این موسسه او با ایجاد تغییراتی در برنامه آموزش نشان داد چگونه می توان کمک کرد تا مسئولیت پذیر شوند و زندگی جدیدی را آغاز کنند. این تجربه موفق و آشنایی او با روان پزشک دیگری به نام هارینگتون، گلاسر را در ادامه مسیری که انتخاب کرده بود مصمم تر کرد. هارینتون ، معتقد است بیماری روانی وجود ندارد و تاثیر این باور را می توان در کارهای گلاسر به خوبی مشاهده کرد. تاثیر متقابلی که این دو روان شناس بر روی یکدیگر داشتن باعث شد رویکردهای شان به هم نزدیک شود و هر دو بر افزایش احساس مسئولیت در بیماران روانی تاکید داشته باشند.

جایی که عذر و بهانه پذیرفته نیست
در اوایل دهه 60، میلادی ، گلاسر نظریه خود را ابتدا با نام نظریه کنترل معرفی کرد و طبق نظر او انسان ها مسئول احساسات، اعمال و رفتارها و به طور کلی زندگی خود هستند . گلاسر در کار با بیماران و بعد از مدتی کارهایی که در مدارس و موسسات آموزشی انجام می داد، روی این موضوع تاکید داشت که افراد باید یاد بگیرند تعهداتی را بپذیرند و به آنها پایبند باشند و البته عذر و بهانه ای از آنها پذیرفته نمی شود. گلاسر معتقد است حتی بیماران روانی نیز خودشان انتخاب کرده اند که افسرده یا مضطرب باشند، در واقع آنها به خاطر دلایلی ترجیح داده اند بیمار باشند و از این طریق با دیگران ارتباط برقرار کنند و حالا این وظیفه درمانگر است که به آنها کمک کند تا روی زندگی شان کنترل پیدا کنند و انتخاب های جدیدی داشته باشند. روش درمانی گلاسر که مبتنی بر نظریه کنترل او ایجاد شده است بین درمانگران به عنوان واقعیت درمانی شناخته می شود. البته گلاسر بعدها و در میانه دهه 90 میلادی نظریه خود را از نظریه کنترل به نظریه انتخاب تغییر نام داد.

نظریه با کاربردی گسترده
گلاسر این سال ها نظریه خود را در محیط های آموزشی و مدارش وارد کرد و در این بخش نشان داد اصول او چه قدر می توانند برای معلمین و برنامه ریزان مدرسه یا مراکز بازپروری کاربردی و مفید باشد. برخی کتاب های او در این بخش عبارت اند از مدارس بدون شکست، نظریه کنترل در کلاس درس، مدارس با کیفیت و معلمان مدارس با کیفیت. کتاب مدارس بدون شکست او یکی از پر فروش ترین کتاب ها در حوزه آموزش و پرورش در سرایر دنیاست که به زبان های گوناگونی ترجمه شده و ترجمه فارسی آن نیز در دسترس است. البته نظریات او بخش های جالب و کاربردی دیگری نیز دارد. به عنوان مثال، نیازهای روانی درانسان که او آنها را تعلق خاطر، قدرت، آزادی و تفریح معرفی می کند و نشان می دهد تعارض در ارضای این نیازها چه طور می توانند روابط بین فردی را تحت تاثیر خود قرار دهند. طی سال های اخیر نیز، گلاسر در حوزه روابط بین همسران چند کتاب بسیار خوب و کاربردی ، با همراهی همسرش، نوشته که به فارسی نیز ترجمه شده است و می تواند هم برای همسران و هم برای مشاوران مفید باشد.

همسرانی همراه با هم
گلاسر زمانی که فقط 21 سال داشت، با نوآمی ازدواج کرد و ازدواجی که با همکاری های انها در زمینه کاری همراه بود. نوآمی ویراستار کتاب «شما چه می کنید» گلاسر بود. در سال 1992، بعد از 46 سال زندگی مشترک ،نوآمی بر اثر سرطان درگذشت؛ اتفاقی که باعث ناراحتی شدید گلاسر شد، سه سال بعد از فوت نوآمی گلاسر با کارولین ازدواج کرد. این بار نیز همسر او در کار، همراه و همکارش است. کتاب نظریه انتخاب، تلنگری از کنترل، چیزی که عشق نامیده می شود، چیست؟ و با هم بودن را گلاسر با مشارکت همسرش کارولین نوشته است. بیشتر این کتاب ها به فارسی ترجمه شده اند، البته عناوین آنها ممکن است با ترجمه عناوین انگلیسی شان متفاوت باشد.

از روان شناسی تا تئاتر
گلاسر سابقه نوشتن نمایشنامه نیز دارد؛ نمایشنامه ای به نام کندوی عسل که مدت شش تا هفت ماه نیز در سال 1974 در لس آنجلس بر روی صحنه رفت. این نمایشنامه عوارض فقدان احساس مسئولیت را در زندگی خصوصی و روابط عاشقانه مرد جوانی به نام تد به نمایش می گذاشت. گلاسر به صورت غیرمستقیم در پی آن بود که استانداردهایی را، که برای احساس مسئولیت در روابط عاشقانه برای مردان و زنان وجود داشت، به نقد بکشد؛ استانداردهایی که باعث می شود مردان مسئولیت کمتری در این روابط داشته باشند.

نرگس عزیزی، کارشناس ارشد مشاوره