12/10 1392

آلبرت بندورا (Albert Bandura)، رفتار گرایی با چاشنی اضافه

روان شناسی که در 86 سالگی هنوز فعال است.
مدرسه که آلبرت بندورا می رفت تنها بیست دانش آموز و دو معلم داشت. امکانات آموزشی مدرسه بسیار محدود بود، تا آنجا که وقتی بچه ها نقشه کشیده و تنها کتاب مثلثات مدرسه را پنهان کردند، معلم امکان دادن تکلیف نداشت. روش آموزشی در مدرسه به صورتی بود که بندورا ناچار شد روی پای خود بایستد و خودش برای یادگیری تلاش کند. او به یاد می آورد که گاهی اوقات انچه بچه ها بر اثر تلاش شان متوجه می شدند بهتر و دقیق تر از آنچه بود که معلم سر کلاس درس داده بود. شاید در همین زمان بود که او معتقد به مفهوم «خودنظم دهی» شد، مفهومی که بعدها در نظریه او جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داد.

آلبرت بندورا در سال 1925 در شهری کوچک در ایالت آلبرتای کانادا متولد شد که جمعیت ان فقط چهارصد نفر بود. پدرش تباری لهستانی و مادرش تباری اوکراینی داشت. پدر برای راه آهن کانادا کار می کرد و مادر در فروشگاه مرکزی شهر. البته بعد از مدتی که توانستند زمینی بخرند، به کاشت گندم مشغول شدند. پدر و مادر او فردی خودساخته بودند . پدرش سه زبان لهستانی، روسی و آلمانی مطالعه می کرد. او برای پیشرفت آموزشی فرزندان خود نیز ارزش زیادی قائل و جزء هیات امنای مدرسه محلی بود. آلبرت کوچک ترین بچه خانواده بود و پنج خواهر بزرگتر از خود داشت. بندورا از پدر و مادر خود به خوبی یاد می کند. در تابسان بعد از دیپلم گرفتن، مدتی به عنوان کارگر تعمیراتی بزرگراه آلاسکا مشغول شد. او تجربه معاشرت با کارگرانی را به دست آورد که تیپ خاص بودند، «مجرمان فراری و شوهرانی که از نفقه دادن طفره رفته بودن». شاید اولین بار متوجه شد به شناخت دقیق تر افراد علاقه دارد همین زمان بود. بعد از دیپلم ، والدین او انتخاب را به عهده خودش گذاشتند؛ این پیش آنها بماند و به کشاورزی مشغول شود و یا این که تحصیلات خود را ادامه دهد. او ادامه تحصیل را دانشگاه بریتیش کلمبیا را انتخاب کرد.
روان شناسی، انتخابی اتفاقی
انتخاب رشته رواشناسی برای بندورا کاملا اتفاقی بود . در ابتدا هنوز رشته خاصی را برای تحصیل انتخاب نکرده بود و تنها واحدهایی از دروس مختلف را در دانشگاه می گذراند. صبح ها سر کلاس های دانشگاه می رفت و عصرها در کارگاهی مشغول تعمیرات وسایل چوبی بود. ترجیح می داد تمام صبح خود را با کلاس های مختلف پر کند. اما هنوز زمان هایی خالی مانده بود.
یک روز در کتابخانه به صورتی اتفاقی متوجه شد که یک کلاس روان شناسی در زمانی تشکیل می شود که وقت او خالی است و در نتیجه، به سراغ ان درس رفت . اما بعد از علاقمند شدن به آن، چنان روی این رشته تمرکزکرد که طی سه سال، لیسانس گرفت. بعد از آن به دانشگاه آیووا رفت و طی سه سال دکتری خود را دریافت کرد. در واقع، در سال 1952و زمانی که 27 ساله بود ، هم دکترای خود را گرفت و هم ازدواج کرد. همسر او جزء اساتید دانشکده پرستاری آیووا بود و بندورا با او در دانشگاه آشنا شده بود.
کاری برای تمام عمر
یک سال بعد از فارغ التحصیلی ، بندورا توانست در دانشگاه استنفورد مشغول شود و تا امروز نیز محل کار خود را تغییر نداده است. او ویژگی های استفورد را در ماندگاری خود موثر می داند؛ دانشکده ای ممتاز، دانشجویانی با هوش و آزادی عمل برای اینکه هر فرد کنجکاوی بتواند مسیر خود را طی کند، در عین حال ، بندورا آب و هوای خوب منطقه را نیز در ماندگار شدن خود بی تاثیر نمی داند.
بندورا در استنفورد ابتدا کار خود را با مطالعه بر روی الگوهای خانواده که باعث بروز پرخاشگری در بچه ها میشود شروع کرد. طی همین مشاهدات بود که اساس نظریه یادگیری مشاهده ای را پایه ریزی کرد . او اولین کتاب خود را بر پایه همین پژوهش ها نوشت. طی سال های بعد برای به دست اوردن نتایج دقیق تر در مورد یادگیری مشاهده ای، مطالعه معروف خود با عروسک بادی بوبورا را انجام داد.
یکی دیگر از حوزه هایی که بندورا مطالعات مفصلی در آن دارد خودکارآمدی در افراد است. نحوه مواجهه با استرس نیز یکی دیگر از حوزه های مورد علاقه او در سال های اخیر است.
افتخاراتی بی پایان
در 1974 بندورا رئیس انجمن روان شناسی آمریکا شد . او از 16 دانشگاه مدرک افتخاری دارد و تا به حال جوایز بسیاری به علت تحقیقات و آثار خود دریافت کرده است . شاید بد نباشد بدانید، به رغم سن بالای او هنوز فعال است و البته فعالیت های او آن قدر دیده می شود که در سال 2008 صاحب جایزه 200 هزار دلاری گراومیر شود.
او در مجموع 9 کتاب نوشته و تعداد مقالات او بالغ بر 290 عدد است . بندورا تا به امروز ناظر علمی 32 مجله معتبر روان شناسی بوده است که البته در برخی از آنها هنوز مسئولیت دارد. طبق نظرسنجی که در سال 2002 صورت گرفت، بندورا چهارمین روان شناس تاثیرگذار تاریخ روان شناسی بعد از اسکینر، فروید و پیاژه معرفی شد.
بندورا در مقام استاد دانشگاه بین دانشجویان بسیار محبوب است. شاید دلیل آن روحیه اش باشد؛ فردی بذله گو و شوخ است.
خانواده با ثبات و شاد
بندورا در سال 1952 یعنی شصت سال پیش ازدواج کرد و دو دختر دارد. مری روان شناس بالینی است و دختر دیگرش کارول مدیر مرکز نگهداری از کودکان کار مهاجر. خود او زندگی خانوادگی اش را خوب و شاد توصیف می کند و یکی از بزرگترین تفریحاتش را وقت گذراندن با نوه هایش می داند. نوه های دوقلوی او، اندی و تیم، البته در این بین شناخته شده ترند. بندورا غالباً تعطیلات خود را همراه خانواده در مسافرت ، کوه پیمایی و البته غذا خوردن در رستوران ها می گذراند.
نرگس عزیزی، کارشناس ارشد مشاوره