وقتی اولین قدم های استقلال را برمی دارد
کودک در دوره ای بسیار کوتاه، توانمندی های زیادی را با سرعتی شگفت انگیز به دست می آورد: حرف زدن، راه رفتن، برقراری ارتباط با دیگران و ... این توانمندی ها به او کمک می کند به طور مستقل، البته در حد خود، در دنیای محیطی خود کنجکاوی کند. این که کودک در این سن چه قدر دست به کشف دنیای محیطی خود بزند، بستگی به اعتمادی دارد که به محیط و اطرافیان نزدیک خود دارد. آن ها نیاز دارند در هر قدم، کسی که به او اعتماد دارند، همراه شان باشد، تا بتوانند به سمت استقلال همراه با اعتماد به نفس و اعتماد به محیط و والدین، پیش بروند.
معمولا" کودکان، فراموش شده های طلاق هستند. اگر چه عنوان بچه های طلاق، عنوانی است که همه بار ها و بار ها شنیده اند، در بحران های طلاق، بچه ها معمولا" فقط و فقط در گروکشی ها و انتقال پیام ها به یاد آورده می شوند و نیاز های شان به دست فراموشی سپرده می شود. والدین اغلب می خواهند از این دوران بحرانی بگذرند و رسیدگی به کودک خود را به بعد موکول می کنند، غافل از این که در همان زمان، کودک در حال تأثیر گرفتن از شرایط به وجود آمده است. این تأثیر، برخلاف تصور بسیاری، از همان ماه های اولیه آغاز می شود، زمانی که شاید خیلی ها تصور کنند کودک چیزی متوجه نمی شود.
زندگی تمام نشده است
اعلام نتایج کنکور با غم و شادی زیادی همراه است. بعضی ها آنقدر خوشحال می شوند که سر از پا نمی شناسد و عده ای دیگر غم و اندوه زیادی را تجربه می کنند. برخی از افرادی که در کنکور قبول نمی شوند شاید تصور کنند فاجعه ای در زندگی شان اتفاق افتاده است که دیگر قابل جبران نیست. آبروی شان رفته و دیگر نمی توانند سرشان را در میان دوست و فامیل بلند کنند. اما بهتر است به شکست جور دیگری نگاه کنیم تا واکنش ها وهیجانات منفی به سراغ مان نیاید و افسردگی را تجربه نکنیم.
نرسیدن به هدف به طور طبیعی پیامد هایی را به همراه دارد. ممکن است فرد هیجانات منفی مانند غم و اندوه را تجربه کند که دوام این هیجانات منفی می تواند آسیب زا باشد. این احتمال وجود دارد که فرد از تغییر شرایط باز بماند که این موضوع کار را سخت تر می کند.
امان از این لجبازان کوچک
« نمی دونی دیروز چه کار کرد! تمام مدت توی خونه داشت با من یکی به دو می کرد. من این را می خوام، این را نمی خوام. این کار را می خوام بکنم. بعد هم دائم به من می گفت نکن، ولم کن. آخر سرهم وقتی چند بار مجبور شدم جلوش را بگیرم، چون داشت کار های خطرناکی می کرد، سر من داد زد مامان بدی هستم و دست من را گاز گرفت. با وجود همه ی این بد قلقی ها عصر برای این که تنوعی برایش باشد رفتیم پارک اما نمی دانی آنجا چه پدری از من در آورد. در نهایت هم مجبور شدم به زور و با دعوا دستش را بگیرم و به خانه بیاورمش، چون حاضر نبود دست از بازی بر دارد. »
تا به حال چند بار از فرزندتان درباره ی لجبازی ها و گوش نکردن به حرف های شما پیش بقیه گله و شکایت کرده اید؟ شاید هم زمانی که داشتید پیش فرد دیگری گله می کردید با این پاسخ رو به رو شده اید که بچه های این دوره زمانه خیلی لجبازتر شده اند!
اما آیا به درستی بچه های این دوره زمانه لجبازتر شده اند؟ و این که اصلا" چطور می شود جلو لجبازی بچه ها را گرفت؟
گاهی فکر می کنیم از رفتار همسرمان ناراحت شده ایم، اما یاد آوری رفتار های والدین مان ما را ناراحت کرده است.
حتما" شما هم این تجربه را داشته اید. این که کسی را برای اولین بار ببینید اما حس کنید خیلی آشناست، یک جایی او را دیده اید یا یک حس قدیمی را در شما زنده می کند. معمولا" این جور وقت ها توجیهات عجیب و غریبی به کار می بریم. مثلا" می گوییم انگار در یک جهان دیگر همدیگر را دیده ایم یا در یک زندگی دیگر و از این حرف ها. اما واقعیت این است که آن آدم ها و رفتار و سکنات شان یک آدم مهم در گذشته را به یاد ما می آورد. مهم ترین آدم ها زندگی ما در گذشته، پدر و مادرمان هستند. البته تا این جای ماجرا مشکلی نیست. اما وقتی یکی از همان آدم های ظاهرا" آشنا همسرمان باشد و از آن طرف ما تجربه های ناخوشایندی با پدر یا مادرمان داشته باشیم، این احساس آشنایی می تواند دعوا های کش داری را شروع کند. برای این که ما همسرمان را از پدر و مادرمان جدا کنیم باید از گام های زیر عبور کنیم.